شهر شهر فرنگه و دنیا همه رنگ برنگه
خوب تما شا کن :
در مدخل پل ِ شهر تبریز، عده ای از دهاتی ها جمع شدند و درویشی هم داره برای آنها نقالی میکنه . درویش تبر زینی بدست داره و با اون قیافه ی عجیب و هیکل بزرگش ، از " رستم دستان " میگه . جمله های ترکی رو بقدری تند میگه که من فقط صداشو می شنونم . تو چطور ؟
...
باز هم خانم ِ فرنگی اومد ه وبرامون میگه که چرا به تبریز گفتند تبریز. تبریز ، پس از تهرون ، اولین شهر آباد ایرانه که بین دو تا کوه قرار گرفته و پهناش بیشتر ار12 کیلومتر نیست ؛ اما وسعتش باندازه ی اصفهونه .
" حمدالله قزوینی" مینویسه که این شهر را در سال 791 ، پس از اینکه " زبیده " زن خلیفه ی عرب " هارون الرشید" ، توسط طبیبی از بیماری سخت نجات یافت ، بنا کرد و " تبریز " اسم کذاشت .
...
در قرن دهم میلادی " سلیمان " ، یکی از پادشاهان عثمانی ، این شهر رو محاصره کرد و پس از فتح شهر، به سربازانش بمدت سه روز اجازه داد که شهر رو غارت کنند و شد آنچه شد ! اما این یکی نبود که شهر رو ویران کرد و مردم را کشت و زن و بچه ها رو به اسیری و کنیزی و غلامی برد . گوش کن :
تبریز که حاکم نشین آذربایجان بود ، به نوبت بتصرف " عباسیان " ، " آل بویه " ، " سلجوقیان " ، " ترکان " ، و " روسها " ، در آمد و در موقع عقد عهد نامه ی " ترکمان چای " ، در سال 1828 دو باره روس ها آنرا به ایران مسترد کردند .
تازه از این همه قتل و غارت که بگذریم ، ویرانی ِ ناشی از زلزله ها ، که شهر رو به ویرانی کشید و جان ها گرفت ، بارها تکرار شد : در سال 1721 میلادی ، 70000 سکنه ی شهر در زیر آوار ماندند و جان دادند و باز در سال 1780 نیز 40000 نفر در خاک ماندند و مدفون شدند .
این همه بلایا ی انسانی و طبیعی کافی نبود که " وبا" در سال 1831 جان ها گرفت و فاجعه آفرید . و باز هم شورش قبایل کرد که در این اواخر شهر را ویران کرد ، و مردم از شهر فرار کردند و در مزارع پنهان شدند و گندم سبز خوردند و ...
...
بچه جون بیا این دهشاهی ات رو پس بگیر و از پای دستگاه بلند شو که طاقت بیان ِ این همه خون جگررو ندارم . خانوم و آقای " دیالافو آ" از شدت سرما کبود شده اند و بر سرعتشون افزوده اند که زودتر به تبریز برسند . به " آجی سو " رسیدند و اولین خانه های محله ی خارج شهر دیده میشه .
کاروان در پای پل ِ " آجی سو " می ایسته که مسافرین نماز بخونند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر