شهر فرنگی اومده ، از همه رنگی اومده
از روزانه خاطرات ِ اعتماد السلطنه برات بگم . اما، این آقای " اعتمادالسلطنه " کی بود ؟ پس گوش کن:
محمد حسن صنیع الدوله ، مولف خاطرات اعتمادالسلطنه ، فرزند حاجی علی خان حاجب الدوله و نوه حسین خان مقدم مراغه ای است . حاجب الدوله در جوانی " ضیاالملک " لقب داشت و بعدا ملقب به اعتمادالسلطنه شد و از درباریان مورد اعتماد ناصرالدین شاه بود؛ بدان حد که در قضیه ی قتل " امیر کبیر " حامل دستور شاه و ناظر بر اجرای آن عمل ِ نا پسند واقع شد!
محمد حسن خان تا سال 1267 در مدرسه ی دارالفنون تحصیل می کرد ؛ در سا ل1268، عنوان ِ " وکیل نظام " کرفت و بتدریج در منا صب نظامی ترقی کرد . در سال 1275 به درجه ی سرهنگی نائل آمد و در سال 1280 با سمت نماینده نظامی ایران در سفارت پاریس به آنجا رفت و عضویت سفارت امیر نظام گروسی را یافت و توانست به تکمیل زبان فرانسه و اخذ معلومات جدید بپردازد .
در سال 1284به ایران مراجعت کرد و بسمت مترجم حضوری دربار تعیین شد . در سال 1287 اداره ی امور روزنامه رسمی و بعد ریاست دارالترجمه به او واگذارو به " صنیع الدوله " ملقب شد . و ...
رابطه او با شاه محکم و قائم بود . شاه به وی توجه خاص مبذول می داشت و عموما طرف عنایت و التفات شاهانه واقع می شد . روزی شاه می گوید : خیلی مزه دارد تو را پانصد چوب بزنم . صنیع الدوله در جواب عرض می کند : در دنیا بی مزه تر از این چیزی نیست . و ...
...
این اعتما دالسلطنه است که میگه :
ناصرالدین شاه همیشه در فکرِ فراهم کردن تجملات ِ بی معنی بود از قبیل :
آشپزخانه ، آبدارخانه ، قهوه خانه ، فراشخانه ، کشیک خانه ، اسلحه خانه ، زنبورک خانه ، تفنگدار خانه ، شاطر خانه ، جارچی خانه ، زیندار خانه ، کالسکه خانه ، اصطبل خانه ، توپخانه ، قاطر خانه ، شتر خانه ، نقاره خانه ،و هی خانه و باز هم خانه ؛ و ابدا در فکر تاسیس یک بنای عام المنفعه نبود و اگر احیانا کسی صحبت از قانون و اصلاحات می کرد فورا کله ی او را با " تخما ق" می کوفت . علی خان ناظرالعلوم ، کتاب ِ " تلماک " ، تالیف ِ " فنلون " فرانسوی را که افسا نه ای بیش نبود ترجمه و طبع کرد . نظر باینکه راجع به دادگری و مملکت داری در آن اشاراتی شده بود ، بامر شاه کتاب توفیف شد و مترجم آن هم مورد سرزنش و توبیخ قرار گرفت .
...
در برگ 553 روزنامه ی اعتمادالسلطنه ، در روز 19 ماه رجب سنه ی 1305 قمری مینویسه :
امروز بنا بود به علی آباد در کنار دریاچه ی جدیدالاحداث ِ ساوج سفر کنیم ، مبدل به سفر قم شد . معلوم می شود بندگان همایون خیال زیارت قم داشتند ؛ از برای اینکه اهل حرم خانه همگی نیایند ، فرمودند علی آباد می رویم . همینکه از شهر بیرون آمدیم معلوم شد سفر قم است .
من صبح حمام رفتم ؛ علی الرسم با اهل خانه و والده وداع کردم . درشکه از آقا باقر کرایه کردم سوار شدم . عارف خان هم با من بود . بحضرت عبدالعظیم آمدیم . بعد از زیارت بطرف کهریزک راندیم . در بین راه به قریه ی " خیر آباد " که نصف از " مغزالدوله " و نصف دیگر از " حاجی محمد صادق تاجر باشی " است رسیدیم . بفال نیک گرفتم که اول منزل " خیر آباد " است . انشاالله اقور بخیر است . حاجی مذکور اول رو پنهان کرد ؛ خودی ننمود . بعد آمد با من نهار صرف نمود . بسیار آدم خوش صحبتی بود که تا بحال ندیده بودم . تقریبا هفتا د سال دارد . اما آدم دل مرده ای نیست .
حاجی ابوالحسن صنیع الملک ، که در ابتدای تفویض ِ باغات بمن ، چهارده سال قبل ، فقط بنایی بود بواسطه ی من متجاوز از پنجاه هزار تومان مداخل کرد ، کم کم معمار باشی و " صنیع الملک " شد دیشب در سن 60 سالگی تقریبا بمرض حصبه در گذشت . دولت طمع به پول او دارد . خانه ی او را مهر کردند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر