شهر فرنگی اومده
چقدر گرمه امروز؛ چرا مشتری ندارم امروز. بهتره بساطم رو جمع کنم و برم توی سایه ، کنار اون مدرسه ، تا بچه ها منو ببینند و هوس کنند و در پای شهر فرنگم چمباتمه بزنن و کاسبی ام راه بیافته .
...
آهان ! فهمیدم که چرا منو نمی بینند . بچه ها دارن ازجلسه ها ی امتحان ِ آخر سال میان . دلم براشون می سوزه ؛ چیزی هایی را از بر می کنند که به هیچ دردشون نمی خوره . بابا جون بمن ِ شهر فرنگی این حرفها نیامده . مگر بچه های هندی رو که انگلیس ها مجبور می کردند جد ول لگاریتم رو از بر کنند ، امروز دانشمند نشدند ؟
...
این شیون ِ اون مردیکه که نمی گذاره حواسم رو جمع کنم ؛ هی جیغ میزنه که : " توت ِ شمرونه . شاه توت فرح زاده . صفرا بره شاه توت ".
لپ ِ بعضی دختر بچه ها گل انداخته . هیجانِ ِ امتحان هنوز در جانشون این ور و اون ور میشه . درست شنیدم این دودختر چی گفتند ؟ تاریخ صنعت ِ نفت ایران سئوال امتحانی بوده ! مگر این ها بچه دانشگاهی اند که این چیز ها رو باید بدونند ؟
این هوای " توت پزون " تهرون هم داره کلافه ام میکنه ؛ ای بابا شهر فرنگی ، قبول کن پیر شدی . هم زود کلافه میشی و هم زود از کوره در میری . الان دیگه وقت ِهرزه گردی نیست . برو خونت و بنشین و خاطره های دیروزی ات رو دهن مزه کن .
آخی ، اون دختر ه پکره. از کنارم رد شد و من رو ندید . امتحانش خوب نشده !، و یا د لش از این گرفته که باید این چند ماه تعطیلی رو، در خونه بمونه و دنبال بهانه ای بگرده ،تا بتونه از خونه بیرون بزنه ، و در کارهای خونه کمک نکنه . هی،هی ، شهر فرنگی ، باز هم داری در کار مردم دخالت می کنی ؟ شاید این بچه فکر میکنه تجدیدی میشه . اما تجدیدی که بد نیست . بده ؟ " ای ناقلای شهر فرنگی ، خودت درس خوندی و بهت گفتند کارشناس و تو هم بخودت گرفتی و نگفتی ، بابا من که چیزی حالیم نیست . من فرزند همون پدرانی هستم که در دوره ی خمودگی و اختناق در ایرانزمین زندگی کردند ؛ در همون زمان که زنده گری و پیشرفت در فرنگستون شکل می گرفت " .
...
بهتره شهر فرنگم رو جمع کنم و برم اطراف دانشگاه ، تا شاید در باره ی تاریخ صنعت نفت در ایران چیزی دستگیرم بشه . راستی کدوم دانشگاه برم ؟ من که دو دانشگاه رو فقط می شناسم ؛ یکی دانشگاه تهرون و اون یکی ، دانشگاه جنگ .
اون مرد یکه ی کتابفروش ِ روبروی دانشگاه هم که نگذاشت با این کوله بار ِ شهر فرنگم وارد مغازه بشم ؛ دلش بحالم سوخت و بیرون پرید و می خواست بمن یک سکه بده ؛ برو بابا ، خودت گدایی . من می خواهم کتابی در مورد تاریخ نفت در سرزمینم پیدا کنم . اینو ببین .
اوخ ، چرا سرم خورد به شیشه ی ویترین این کتابفروشی ؟ . آخه این چه عنوانیه که این کتاب داره ؟ " جستاری در پیشینه ی دانش کیهان و زمین در ایران ویج " . نویسنده اش هم که گویی دو نفرند . نه ، گویی این پژوشگر دو تا اسم داره ! من از اسم ِ " مانوگ مانوگیان " خوشم آمد . " امانوئل " رو الفش را انداخته شده " مانوئل " . اشتباه شده !
...
در این کتاب خوندم که " ایران ویج " ، یعنی : ناف ِ آریا ، بیضه و تخم ِ آریا . همون " خاستگاه آریائیان" که نوشته بهتره ، هم با ادبه و هم برازنده این پژوهش نفس گیره . خیلی دلم می خواست این دانشمند رو که این همه میفهمه رو ببینم . پای شهر فرنگم که نمی نشینه . شهر فرنگم مال بچه هاست . ای دل ِ غافل . چه رویاهایی داری در دل .
خوندم که :
یک گروه دانشی فرانسوی ، در باره ی تراوش ها و چشمه های نفتی در جنوب باختری ایران ، گزارشی منتشر میکنه و عا لیجناب" ویلیام ناکس دارسی " که انگلیسی بوده و پرورده شده در استرالیا ، شاخک هاش حساس میشه ، و نماینده ای به تهرون می فرسته تا در باره ی امتیازات نفت گفتگو بکنه . خلاصه ، دولت ایران در روز 7خرداد ماه 1280 خورشیدی ، امتیازی به مد ت 60 سال به " دارسی " داد که هم اکتشاف بکنه و هم استخراج . نفت و گاز و قیر و... بفروشه. البته به جز، 5 استان شمالی : آذربایجان ، گیلان ، مازندران ، استرآباد که همون گرگان باشه و خراسون ، که این ها زیر نفوذ روسیه بود !
فکر کردی این همه ی ماجراست ؟ نه بابا جون ، یک خرده دندونت رو روی جگر بذار تا برات بگم:
اراضی خالصه ی کشت نشده ، بدست آوردن زمین های زیر کشت با بهای نازل ، معافیت از پرداخت هر گونه مالیات و عوارض ، برای مدت 60 سال ، بخشی از این معامله است .
می پرسی دولت ایران چی دستشو گرفت ؟ از این معامله 20000لیره انگلیسی نقد و برابر همین مقدار سهام ، و 16 در صد از سود سالانه شرکت به ایران داده شد !
...
بهتر نیست برای شیرین شدن ِ دهنمون که خشک شده ، با گفته ی " آشپز ماموریت های صحرایی سازمان زمین شناسی ، " عزت آشپز " که اسمش " آزاد نامور " بود و در این کتابی که گفتم نوشته شده ، حرفمو ختم کنم :" زمین شناسان با چکش زدن های پی در پی خود ، آرامش سنگها را که به خواب ابدی فرو رفته اند ، به هم میز نند " .
شور بختانه اینکه این آشپز ، مرگ درد ناکی داشت ناشی ازفقر .
...
خوب ، یکی از" تراوش ها و چشمه های نفتی " ، و اون مرد که داره پیت های نفت استخراجی رو حمل میکنه را دیدی . بلند شو که خیلی پر گویی کردم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر