مرد ِ فرنگی اومده
این مردی که می بینی ، تازه به " شهر فرنگ " ما اومده ؛ اسمش " ادوارد " و انگلیسیه . راستش اسم کاملش اینه : " ادوارد گرانویل براون" . میگن در هفتم فوریه 1862 در خانواده ثروتمندی در " گلاستر شایر" بدنیا اومده . پدرش کارخانه دارِ بزرگ شهر " نیوکا سل" بوده . پدرش می خواسته پسرش مثل خودش مهندس بشه و او هم بجای مهندسی ، طب خوند و پزشک شد .
جنگ ِ روس و عثمانی در سال های 8-1877 برای اولین بار فکر ِ اون رو متوجه شرق کرد . در اون زمان ادوارد در " پمبروک کالج کیمبریج" تازه لیسانس در علوم طبیعی گرفته بود .
این صدای خودشه که در " شهر فرنگ " پیچیده . داره فارسی حرف میزنه ! گوش کن :
" اول جانبدار ِ ترکها نبودم ؛ بلکه جانبدار طرفی بودم که جنگ رو می باخت . قبل از اینکه جنگ تموم بشه ، حاضر بودم به خاطر ترکها بجنگم ."
" براون " شروع میکنه به یا د گرفتن ترکی و بعد ش هم عربی و فارسی . هنوز داشت طب می خوند که عربی رو پیش استادانی چون " ویلیام رایت" و " پالمر " یاد گرفت ؛ فارسی رو نزد اشخاص مختلف خاصه " میرزا محمد باقر بواناتی" در لندن یاد گرفت ؛ این مرد که " براون " او را مردی " بسیار فاضل ولی غیر عادی " می خواند زیاد سفر کرده بود و بسیار هم تغییر عقیده می داد؛ زمانی مسلمون ، روزگاری مسیحی و گاهی یهودی و مدتی لا مذهب بود . بالاخره دین ِ جدید خودشو که معجونی از دین های مختلف بود در شعری طولانی به نام "شمیسه ی لندنیه " بنظم در آورد و با خوندن ِ آن ، فارسی رو به " براون" یاد داد .
براون میگه که استاد دیگرش جوانی بود در" کیمبریج " ، که فارسی و عربی را بخوبی می دانست ؛ ولی فوق العاده بد تار می زد ، و بشرطی حاضر به درس دادن ِ فارسی بود ، که براون ، به تار زد نش گوش دهد.بدین ترتیب براون ضمن خوندن درس طب ، زبان های شرقی رو هم یاد گرفت .
" براون " در 1882 سفری به استانبول کرد ولی از این به بعد ، فکرش بیشتر متوجه ی ایران شد . وقتی در لندن بود و در بیمارستان کار می کرد ، آشنایان زیادی میون ایرانی ها ی مقیم لندن پیدا کرد؛ از جمله " میرزا ملکم خان " و " سید جمال الدین افغانی " .این موقع بود که در کالج " پمبروک کمبریج ، جزء آموزگاران شد و فرصت ِ خوبی برای مسافرت به ایران ، که مدتها در آرزوی اون بود ،فراهم شد .
...
" براون " ، از راه ِ کاروانروی " طرابوزان " و " ارزروم" ، راهی ایران شد و به تبریز ، طهرون،اصفهون، شیراز، یزد،کرمان و جاهای دیگر رفت و تا می توانست از معاشرت با اروپائیان خودداری می کرد ، و با علاقه مندی زیادی با طبقات ِ مختلف ایرانیان ، چون صوفیان ، درویشان، قلندران و غیره دوستی کرد و، بطور بی مانندی جلب اعتماد اونها رو کرد ؛ در این موقع بود که کتاب " یک سال میان ایرانیان " را نوشت و به چاپ رسوند . سال 1893 بود . این سفر نامه بهتر از هر سفر نامه ای ، معرف خصوصیات و اخلاق ایرانیان است . و در سر آخر هم بهتره بگم که کمتر کسی از مستشرقان ، به اندازه ی " براون "، با اد بیات ایرانی آشنایی داشته و به ایران علاقمند بوده است .
...
خب ، هر وقت دلت خواست و من هم تونستم و علاقمندی دیدم بسراغ آقا براون خواهیم رفت واز شنیده ها ودیده هایش استفاده خواهیم کرد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر