شهر فرنگی اومده ، خا نوم فرنگیه ، کیه که ، اومده ؟ دیالافوآ خانوم اومده . فرانسوی خانومه اومده و از " عبدالله مستوفی" برامون میگه . خوب گوش کن که چی میگه : یکی از تفریحات ِ مخصوص ناصرالدین شاه این بود که هر ساله موقع معین ، آش نذری می پخت ؛ طرز فکر و رویه ی استبدادی او در این آش هم دخالت داشت و آن را وسیله ی تفریح قرار داده بود . آشپزان همه ساله در ماه میزان – مهر ما ه – ، پس از برگشتن شاه از ییلاق ، در سرخه حصارکه در سر راه تهران به دماوند واقع است ، اردو می زد و چند روزی شاه را با تشریفات ِ آش نذری سرگرم می کردند . چند چادر بزرگ ِ متصل بهم می زدند و دامن آنها را بهم اتصال داده ، محوطه ی بزرگی ترتیب می دادند . در این محوطه ، سفره های چرمی بزرگی گسترده می شد و در میان آنها مجموعه های برنج و نخود و لوبیا و ماش و عدس و گندم و جو ی پوست کنده و ذرت و مغز گردو و بادام و پسته و همچنین مغز تخمه هندوانه و کدو و خربوزه و گرمک و آفتاب گردان دیده می شد . خرمن هایی از اسفناج و برگ چغندرو کاهو و کرفس و پیاز و سیر و کلم و ترب و تره و جعفری و گشنیز و نعناع و ترخون و مرزه و ریحان و شنبلیله و کاکوتی و بولاغ اوتی و بادمجان و کدو و هویج و چغندر و خیار و خربوزه و هندوانه و سیب و گلابی و هلو و زرد آلو و آلوبخارا و برگه خشک قیسی ترتیب می دادند و در چند سینی هم فلفل و زردچوبه و زعفران و زینان و زرشک و بادیان و دارچین و میخک و زیره و ریشه جوزو وهل می ریختند . ظرفی هم از عسل و قند و آب لیمو و آب غوره و سرکه فراهم می کردند . چند گوسفند سربریده یا شکار و عده ی زیادی مرغ و کبک وغیره هم حاضر بود و مطربان هم در آنجا آماده و مشغول زدن ساز و خواندن آواز می شدند . شاه با وزرا و رجال و درباریان باین چادر ها می آمد و تدارکات از نظر ملوکانه می گذ شت و به "خوانسالار" اوامر و دستورات تازه ای می داد تا چیزِ دیگری هم باین آش در هم جوش اضافه کند ؛ بعد روی صندلی جلوس می کرد و عملیات پختن آش ، با نوای موسیقی شروع می شد . پس از چندی شاه می رفت و وزرا و رجال مشغول پاک کردن سبزی ها می شدند و بالاخره آش پخته می شد و آن را از دیگ ها ی بزرگ با آبگردان در قدح های چینی می ریختند و هر قدحی را برای یکی از هشتاد زن شاه می بردند و پس از آن ، باقیمانده را بوزرا و درباریان تقسیم می کردند .
|
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر