شهر شهر فرنگه و همه ، رنگ به رنگه
ده شاهی ر و بده و چمبا تمه بزن و چشماتو بچسبون به شهر فرنگ و حواستو بمن بده . یادت میاد دفعه پیش گفتم که " عبدالله مهندس " کی بود ! و این هم دنباله ی داستان ِ مهندس عبدالله :
وزیر علوم که رئیس مدرسه ی دارالفنون هم بود به " عبدالله مهندس " ماموریت میده تا پلی فوری بر روی رودخانه ی " قزل اوزن" بزنه و موانع عبور عرابه های اردوی کیوان شکوه ملوکانه که همون مظفرالدین شاه باشه را رفع کنه ؛ تازه ، سفر نامه ای هم بنویسه و نقشه ی کاملی هم بکشه که هم ضمیمه سفر نامه ی اقدس همایونی بشه و هم در کتابخانه جات ِ دولتی ضبط بشه و هم نیکنامی برای خود مهندس بشه !
مهندس عبدالله هر چی عذر میاره و تنگی وقت رو بهانه میکنه ، پذیرفته نمیشه که نمیشه . فرمان ، فرمان ِ ذات اقدس شهریاری است و امضاء و مهر صدراعظم پای ورقه ی حکم ماموریت . باید فوری حرکت کنه ، چون 23 روز دیگه اردوی شاهانه ، روانه ی فرنگستون میشه و از این راه عبور میکنه .
...
الان پنج ساعت به غروب ِ روز جمعه سوم عید نوروز ِ سال 1279خورشیدی است که درشکه ای از دروازه گمرگ داره بیرون میاد و به سمت کرج می خواد بره . مهندس با پولی که برای این ماموریت قرض گرفته با اسباب و اثاثیه ی نقشه برداری و نقشه کشی و در میان ِ لوازم کارش " فراز یاب " که همون ارتفاع سنج باشه و اون رو از سفر فرانسه آورده ، خود نمایی میکنه ، به رودخانه ی کرج میرسه ؛ بالای درِ راهدار خونه ، بیرق روس رو رقصان در هوا می بینه . " ای بابا ، مگر " میر علی نقی تاجر رشتی " رئیس کمپانی راه گیلان نیست ؟ پس پرچم روس برای چیه ؟ " بی خودی نباید معطل کنه . بهتره همون مبلغ گزافی که به عنوان ِ " راه داری " باج می گیرن رو بده و خلاص بشه .
عبدالله مهند س هنوز در فکر ِ این رسم نا خجسته ی افراشتن بیرق ِ روس یا انگلیس در این جا و اونجا بود که به مهمون خونه ی " قشلاق " می رسه و باید نماز صبح رو بخونه .
...
الان نیم ساعت بعد از ظهر شنبه است که وارد قزوین میشه ؛ می بینه که مردم به ترکی حرف می زنند . اما همه ، زبون ِ فارسی رو می دونند .
...
خب . مثل اینکه پاهات خواب رفته و داری این پا اون پا می کنی . دنباله ی سفر ِ عبدالله مهند س رو دفعه دیگه که به زیر گذرِ محله تون اومدم و تو هم ده شاهی از " ننه خاتون " گرفتی و " گلاب شکر " نخریدی ، میگم . تا پاسبونه ما رو ندیده و برای تلکه نکردن ِ من پیداش نشده ، بلند شو و من هم بساطم رو جمع کنم و برم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر