نیلوفر آبی رو میگم ؛ تا می خواد هوا روشن بشه و روز بیاد، سرشو از تو مرداب بیرون می آره و به خورشید چشمک می زنه و میگه :
" من این جا م . دنبالم نگرد "
علی آقا رفتگر محله ی ما هم همون گله ؛ نیلوفر آبی رو میگم . وقتی سرو صورتشو صفا میده و لباس ِ کارشو در میاره و جاروشو جای امنی می زاره ، خیلی ها تو محله هنوز خوابند . و تازه ، اونهایی هم که خیال میکنند بیدار شدن ، دارن خمیازه می کشن .
صورتی خندون داره علی آقا. و وقتی هم که آشنایی رو می بینه، چشماش برقی می زنه و اونوقته که می بینی ، وای چقدر چین و چروک داره صورتش و یکی دو تا دندون بیشتر نداره .
فکر نکنید خیلی سن داره این علی آقا . بگی نگی چهل و یکی دو سال بیشتر نداره . خلاصه بگم این علی آقا انرژی مثبت داره . بعضی ها به من میگن :
" آقا شهر فرنگی ، انرژی مثبت داری ها " .
شاید برای همینه که ما دو تا همدیگر را می فهمیم و تا همدیگر رو می بینیم بهم لبخند می زنیم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر