" تلخ است ، اما کینه ورانه نیست . به
گذشته مربوط است ؛ اما در امروز و فردا دم می زند . "
و این چکیده پاسخی بود که به آن مشتری محترم و
دیرین " شهر فرنگی " گفتم ، وقتی نیت من را ا ز شهر فرنگی شدنم جویا شد
.
گفتم که :
" زخم های کهنه ، صد ساله و بیشتر ، از
همان زمان ِ کمپانی هند شرقی . جنگ های ایران و روس ، جنگ هرات و گلوله باران شهر
بوشهر، و دست آخر همدستی لاشخوران در 1907 میلادی برای تقسیم ایران زمین ، در
پیکره ی سرزمین مان باقی است . "
اهمیت همه جانبه ی سفر نامه ها که در " شهر فرنگ " به آنها اشاره می شود ، از نظر بررسی های
تاریخی و جغرافیایی ، هنوز آن چنان باید روشن نشده است ؛ در حالی که در لابلای این
سفر نامه ها بسیاری از نکات تاریخی ، جغرافیایی ، جامعه شناسی ، گیاه شناسی ،
پزشکی و مسایل اقتصادی ِ قابل تعمق یافت می شود .
...
شهر ، شهر فرنگه
از کتاب سفر نامه ی پولاک "ایران و
ایرانیان " . نوشته ی " یاکوب ادوارد پولاک
وین. فوریه 1865 میلادی –
...
ذکر
مذاکراتی که بین شخص شاه و من در 25 آوریل 1860 به مناسبت شرفیابی خداحافظی من روی
داد این بود :
شاه :
"خوب لابد پول خوبی جمع کرده ای ؟"
من :
" احتیاج چندانی ندارم . مرد درویشی هستم
."
" بیست هزار اشرفی داری ؟"
" قربانت بروم؛ خودم حساب می کنم : در چهار
سال اول سالی نهصد تومان به عنوان حقوق استادی می گرفتم . بعد این رقم شد دو هزار
تومان ؛ میزان انعام ها و هدایا هم قابل ملاحظه نبود. عایدات مطب نیز بسیار معتدل
بود ."
" اگر مملکت وارد جنگ شود به خدمت سربازی
می روی؟ "
" حتما " .
" اگر گلوله به کلاهت بخورد چه ؟. "
" کلاه چیز مهمی نیست . ولی سر هر روز پیدا نمی شود ."
" کاراچای چه می کند ؟."
" تقاعد خوبی می گیرد؛ گمان می کنم حدود
دویست تومان ."
" این را می گویی خوب ؟ پس چرا فرنگی ها
اینقدر پول از من می خواهند ؟."
" من شخصا چیزی نخواسته ام . فرنگی ها می
خواهند در غربت پول جمع کنند ، زیرا به اندازه خوراک و پوشاک در مملکت خودشان هم
عایدی دارند؛ و چون در ایران از تقاعد خبری نیست پس آنها در حقوق خود آن را هم
منظور می کنند ."
" اگر شاه شما را وزیر خارجه کند چه؟"
" هرگز قبول نمی کنم . "
" چرا قبول نمی کنی ."
" هنوز فکر می کنم در کار طبابت عرضه و
لیاقتی داشته باشم اما در خود استعدادی در
کار وزارت نمی بینم ."
" با وجود این ..."
" وزرای بزرگ خارجه مانن "پیت "
در انگلستان ، " تالیران "در فرانسه و " میرزا سعید خان " در
ایران نادرالوجودند ."
" در اروپا چه کار خواهی کرد ؟"
" مسافرت می کنم تا مریضخانه ها را ببینم
."
" هرچه زود تر با عیالت برگرد."
" انشاء الله ."
...
سلام بار دوم مینویسم انشااله ارسال شود باری دیدم در کنار وبلاگتان که بچه کلعباسعلی و خدایار خان هستید و دست بقلم برای همین میخواهم آدرس زیر را به اطلاع برسانم که هم عکس تمام اماکنی را نام بردید هست و هم حکایاتشان از زبان بچه های محل باری فکر کردم تظری بیاندازید شاید باب میل باشد و شما هم حکایت هایتان و قسه هایتان را از بازارچه آشیخ هادی که حال ابوسعید است و از درخونگاه و اطراف را برای ما تعریف کنید.
پاسخحذفحسین . امیریه
http://www.facebook.com/pages/Amirieh-امیریه/208939239175174?v=wall