۱۳۹۱ مهر ۲۶, چهارشنبه

یونجه زار را چریده بودند


در آمد
      "  در کتاب ِ حاضر کوشش کرده ام از اخلاق و رفتار ، آداب و طرز زندگی ِ یکی از جالب توجه ترین ملل عالم تصویری بدست بدهم .ملتی که افتخاراتش بیشتر زاده ی اعمال و اقداماتی است که در گذشته های دور انجام گرفته است ؛ ولی هنوز گرفتار عوارض کهولت نشده ، بلکه کاملا لیاقت آن را دارد که باز در تاریخ فرهنگ و جهان آینده ، سهم بسزایی بعهده بگیرد . "
- وین. فوریه 1865 میلادی -
از کتاب سفر نامه ی پولاک "ایران و ایرانیان " . نوشته ی " یاکوب ادوارد پولاک "
...
شهر، شهر ِ فرنگه :

        در سومین سال اقامت خود ، سر انجام با تلاش بسیار تاسیس بیمارستانی را برای سربازان بیمار در خارج از شهر ، طرح کردم و اجرای آن را قبولاندم .
هنگامی که پس از چند ماه از ییلاقهای کوهستانی باز گشتم ، متوجه شدم که نقشه ی من سراپا دستخوش تغییر شده است . درختانی که می بایست کاشته شوند و من بهای آن را از کیسه ی خود پرداخته بودم یا دزدیده ، یا به عنوان هیزم سوزانده و یا بدون ریشه ، آنها را در زمین کاشته بودند . دستور دادم که در صحن ِ داخلی بیمارستان شبدر بکارند ، زیرا در غیر اینصورت در تابستان ِ سوزان ، با آبیاری دستی هم نمی توان چمن عمل آورد ؛ اما کسانی که دوران نقاهت را می گذراندند نتوانستند در برابر وسوسه ای که برای سبزیجات تازه و شبدر داشتند مقاومت کنند  ، بلکه همه ی آنها را تا به آخر چریدند .- مقدار سبزی خامی که ایرانی ها می خورند حیرت آور است . این سبزیها عبارتند از : کاهو ، خیار ، پیاز ،نعناع ، فیلگوش ، بلقک و برگ ترب که از ریشه ی آن بدشان می آید .-
شاگردان خودم که خرج و دخل بیمارستان را به آنها سپرده بودم، پولها را ، و آشپزان و پرستاران ،خواروبار ، لباسهای زیر ،اسباب و وسایل و داروهای مختص بیمارستان را می خوردند . – این نیز یکی از ... ایرانیان است که پول ، غصه ، کتک ، گه و پشیمانی را می خورند .-
منظور و هدف نها ئی از تاسیس بیمارستان که سرمشق و نمونه باشد ، به سبب بی لیاقتی و سوء نیت دست اندرکاران آن با شکست مواجه شد .
هنگامی که بعد ها به عنوان طبیب شخصی شاه نا گزیر از رفتن به مسافرتهای مکرر شدم  ،و این امر مانع از آن گردید که خود اداره ی بیمارستان را بعهده بگیرم ، این موسسه یک سر در اختیار حکیم های ایرانی قرار گرفت . طبیعی است که دیگر از این پس به هنگام بازدید از آن جا با صحنه های نفرت انگیزی روبرو می شدم که مرا از آنچه خود ایجاد کرده بودم دلزده و ملول می ساخت . بیماران ِاسهال خونی بر روی آجرِ برهنه ی کف اتاق در مدفوع خود می غلتیدند ؛ یونجه زار را چریده بودند و از هیچ درختی و گیاهی اثری بر جای نمانده بود .
...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر