برو عقب !
شهر ، شهر ِ فرنگه
چرا نگفت ، بروید به عقب ! من که فرزندش نیستم و هم سن وسالش هم که نیستم. سرو لباسش نشون میده که میتونه کارمند ِ اداره ای باشه .
دلم گرفت و تا خواستم چیزی بگم ، رو برگرفت و پشت کرد و رفت . راستی چرا نگفت : " بروید به عقب " !
از بقال محله پرسیدم و گفت :
" اون خانومه که با شماحرف می زد، خانم مدیر، مدرسه است ."
خانم مدیره و فرق " دوم شخص مفرد وسوم شخص " رو نمیدونه !
خوشا بحالت شهر فرنگی که هم سن و سالِ ِ همه شدی . این که بد نیست که دلخور شدی !
...
نمی دونم که چرا یاد ِ " مادام دیالافوآ " افتادم و اون بخش ار سفر نامه اش به ایران ، وقتی که 130 سال پیش از این ، به شهر شیراز رسید و نوشت :
" ... زبان ِ فارسی که امروزه در پایتخت و ایالات شمال و جنوبی معمول است از زبان ِ پهلوی که خود ِ آن هم تغییراتی دیده ، مشتق گردیده است . جمله ها باترکیب لاتینی ادا می شود ، و افعال، غالبا در آخر جمله می آید . ترکیب کلام و قواعد صرف و نحو آن مانند زبان ِ انگلیسی است . افعال بیقاعده در زبان ِ فارسی کم دیده می شود ، و لغات آن مانند زبان ِ آلمانی ، بهم پیوستگی پیدا می کند .
اگر پس از اسلام ، زبان ِ عرب ، تعداد زیادی از ریشه های لغات سامی را در این زبان ِ قدیمی وارد نکرده بود ، بدون ِ تردید یکی از بهترین نمونه های زبان های هند و ژرمنی محسوب می گردید . علاوه بر این تغییرات ، همینکه کسی درست بر این زبان آشنا شود ، با کمال تعجب می بیند که لهجه ی آنها شباهت زیادی به زبانهای یونانی ،لاتینی، آلمانی و انگلیسی دارد . "
...
و در جایی مادام میگه :
..." نظر به اینکه خود را عکاسباشی دولت فرانسه و شخص شرافتمندی می دانم ، توقع دارم که مانند اشخاص عالی رتبه ی ایرانی با من حرف بزنند ، و اگر کسی بمن بگوید فلان کار را بکن و کلمه ی" نمائید و فرمائید" را بکار نبرد ، مجبورم که با تغیر و اوقات تلخی وبا شلاق ، او را تنبیه کنم !!!"
... روز 14 اکتبرسال 1881 ا ست و خانوم فرنگیه می نویسه :
" امروز بزیارت مقبره های حافظ و سعدی ، دو شاعر مشهور دنیا که شیراز، به پرورش آنها افتخار دارد رفتیم . حافظیه در مدخل دره ی حاصلخیزی واقع شده است ؛ و از قنات بزرگی که تمام دشت شیراز را آبیاری می کند مشروب می شود . سنگ ِ عقیق مانندی که اشعار ِ خوب ِ حافظ بر آن حک شده ، بر روی قبر افتاده است .مقبره در مرکز قبرستانی واقع است که شیفتگان ِ شاعر بزرگ ، در جوار او مدفون شده اند.
" حافظ "، در قرن چهاردهم میلادی در شیراز تولد یافت و در آغاز، وضع بسیار ساده ای داشت ، و در دکانی نانوایی ، بخمیر گیری اشتغال داشت . طولی نکشید که بواسطه ی اشعارش شهرتی یافت ، و مصاحب مطلوب ِ سلاطین و شاهزادگان و بزرگان همعصر خود شد .
" حافظ " پس از مرگ با اعتراضاتی مواجه شد ، و ملاها به بهانه ی اینکه مرد فاسد العقیده ای است ، مانع شدند که مریدانش برای دفن او تشریفاتی بعمل آورند .سر انجام مریدانش پیشنهاد کردند که بهترآن است که راجع بکفر و ایمان، از خودش اعتراف بخواهند ؛ بنابراین دو دفعه ی متوالی ، از کتابش فال گرفتند ، و خوشبختانه به غزل هایی بر خوردند که در حال ِ اقرار به خطا های خود ، اعتقاد داشت که از بهشت و نعم آن بهره مند خواهد بود ؛ بنابراین این زهاد ِ متعصب ، در مقابل عقیده ی او سر تسلیم فرود آوردند و مانع تشریفات دفن او نشدند ."
مادام داره میگه که :
" درموقع رفتن به حافظیه درویش پیری برای من حکایت کرد که :
" وقتی که " امیر تیمور " شیراز را فتح کرد، به احضار این شاعر بزرگوار فرمان داد و با تغیر گفت :
" من مما لک زیادی را فتح کردم و شهر های زیادی را خالی از سکنه کردم ،تا بتوانم دو شهر ِ عزیز خود را که" سمرقند" و" بخارا " باشند از هر حیث آبرومند سازم ؛ بطوریکه بر تمام شهر های دنیا بر تری داشته باشند ؛ چگونه تو شاعر مفلوک ، این دو شهر را که در نظر من مانند دو گل سرخ ِ نو شکفته ، و بمنزله ی دو چشم مملکت پهناور من هستند ،به خال هندوی دلبر شیرازیت بخشیدی و گفتی:
اگر آن ترک شیرازی بد ست آرد دل ما را بخال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را "
حافظ بدون تامل پاسخ داد:
"فقر و فلاکت ِ من ، نتیجه ی همین افراط در بذ ل و بخشش است . "
تیمور از این جواب ِ منطقی و دندان شکن فوق العاده مسرور شد ، و شاعر بزرگوار ِ شیراز را مشمول الطاف خود قرار داد."
...
" پس از دیدن ِ مقبره ی حافظ ،از کوچه ی معطری که در میان باغ ها بود ، و دیوارهای آن از شاخه های پر گل نسترن پوشیده شده بود، عبور کردیم و به مقبره ی سعدی رسیدیم ، که در عقب ِ یک حیاط مربع قرار دارد ؛ در روی قبر، سنگ بزرگ ِ مرمری که خوب حجاری شده ، افتاده است؛ و در اطراف آن کتیبه هایی از اشعار شاعر حک شده است .
بطوریکه می گویند این بنا در زمان کریم خان زند ساخته شده ، و یا اینکه در آن زمان تعمیر شده است ."
...
ودر بخش دیگر از یادداشت های مادام در شیرازمی آید که :
"سعدی که ایرانیان غالبا باو " شیخ " خطاب می کنند ، در سال 1194 میلادی در شیراز تولد یافت ، و چون به سن رشد رسید، در بیشترِ ممالک آسیا به سیاحت پرداخت ؛ در " شام " ، در موقع جنگهای صلیبی ، با اهالی" شام" شرکت کرد و مدتی هم در نزد عیسویان زندانی شد . پس از رهایی از زندان، به شیراز برگشت و دیوان اشعارخود را مرتب کرد و شهره ی آفاق شد ."
"اشعار سعدی آسان فهم تر از اشعار حافظ است و اطفال مکتب خانه هم ، گلستان او را همراه قرآن می خوانند ."
...
ای آقا شهر فرنگی ، خرده گیر شده ای و یک جمله ی دو کلمه ای ّ " عقب برو " ، این همه روده درازی داشت ؟ وای بحالت عمو ، وای بحالت ؛ این همه عیب گیری از بن خطا ست .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر