داغ ِ بر جای مانده
شهر ، شهر ِفرنگه
ای خانوم جون ، آتش ِ نهفته در من ِ شهر فرنگی رو با فرستادن ِ عکسی از " دریاچه ی اورمیه " در کنار ِ پیکر ِ بی جا نِ ِ "دریاچه ی اورال" ،بر افروختی . از امروز، من را بر کندی ، و در دیروز، نشاندی :
دربهار ِ سال 1372 خیامی که به دیدار ِ گستره ی اورمیه شتافتم ، هفت شبانه روزبود که" دختران ِ اورمیه - قزلر چای- ، به آوای بلند می گریستند و گل، بر چهره مالیده، به سینه ی فراخ مادر می چسبیدند. مادر - دریاچه اورمیه – که خود داغ بر تن داشت ، و تکه پاره های جانش در این جا و آن جا آواره شده بود ، تلخکام و شور مزه ، آنان را در آغوش می فشرد .
" نازلو چای " ، " زولا چای "، آق چای"، " آق بلاغ" ، دست در دست ِ " الند " و " قطور " گریان بودند .
" "آجی چای "، " کنبرچای"، "آلمالو چای"، " صوفی چای " ، " مردوق چای "، " لیلان چای" " سیمینه رود " ، " زرینه رود " و ... از سمت خاور روان بودند و، " باراندوز چای " ، " شهرچای "، "روضه چای "، " نازلوچای"، "قطور چای "، "آق چای "، و " زنگمار چای "، از سوی باختر ، سرآسیمه به سوی " مادر" - دریاچه اورمیه – به تسلی می آمدند .
...
ابر های رقصان در دیو بادها ، در هر روز، خورشید را از ما می ربود ؛ آسمان گریان بودو باران می بارید .
وقتی خورشید ، دگر بار به بزک ِ رگه های سپید و سیاه بلندی ها نشست ، پهنه ی سیلابی، بناگاه دامن گسترد، و پیکرهای ا فتاده در زیر سم اسبا نِ ِ جنگ " چالدران" ، را به نرمی در آغوش گرفت .
من ، صدای طبل و شیون ِ شیپور شان را هنوز می شنوم .
...
گویی آ ن روز بود که خرد، در من جوانه زد ؛ جوانه از زندگی روئید ، نه از دانش ِ دانشگاهی که بر تن داشتم ؛ و شعر، این بر آیند جانبی خرد ، همراه من شد . آن جا که به ماتم ِ اورمیه نشسته بودم ؛ سوگ نامه این بود که در درون می خواندم:
" کشیدند در کوی دلدادگان میان ِ دل و کام ، دیوارها "
خرد از مشاهده می آید ، نه با مطالعه . خرد ، با هشیاری است نه با تمرکز . خرد در آگاهی تو می روید ، در حالی که دانش را در تو می کارند .
...
انسان ِ پر دانش ، در حافظه زندگی می کند ؛ در گذشته می زید نه در حا ل . دانش کمیت دارد و می تواند مقایسه شود ؛ مدرک دانشگاهی نمونه ی آن است . اما خرد ، کمیت نیست . کیفیت است .
...
ای خانوم جون ، من ِ شهر فرنگی را به کجا بردی و ول کردی ؟
چکیده ای از سفر نامه ی اورمیه درسال 1372 خیامی ، همراه این یادداشت برای توست . اگر خواستی بازش کن و بخوان .
چند عکس از داغ ِ بر جای مانده بر نرده ی در هم شده ی کناره ی پل و تنه ی درختان روان در گل آب ، که در پرتوی کم توان ِ خورشید مسین رنگ است در " زولا چای"، وکرجی ِ به خاک نشسته دراورال نیز همراه است .
...
بساطم را از دیروز جمع می کنم و بر می گردم به امروز .
شهر ، شهر فرنگه .
...
سفر به اورميه
دگر بار ، ا ين با ر ، داغ سيلا ب برجا ي ما نده بر پل خا تو ن ، جا يي كه
رود خا نه هاي :قطور و الند ، همد يگر را درآغو ش مي گير ند و گل ِروا ن ِ خود را سخاوتمندانه در كفه اي رسي ، بر جاي مي گذارند ، مجبور به توقف ما ن مي نما يد . پاره هاي تن "قطور چا ي
و "ا لند " را اين جا و آنجا مي بينم .
بهار 1372 خورشيد ي
سه شنبه 28 ارديبهشت ماه 1372 خورشیدي
ما به ديدار " قزلرچاي" ، به سوي سيه چشمه مي رويم . هفت روز است كه "نازلوچاي" هم آوا با خواهر انش ، گل بر چهره ، مي خروشد؛ درياچه ، كه سينه به تسلي اش
گشوده ، تلخ كام و شور مزه ، به آرامي گل از رويش مي شويد .
آب ِ گل خواهد كه در دريا رود گل گرفته پا ي او را مي كشد
گر رها ند پا ي خود از دست گل گل بما ند خشك و او شد مستقل
... " مولانا جلا ل الد ين محمد "
رود دخترا ن - قز لر چا ي- از دو سو ، به سينه گرم مادر – اورميه- مي رسند :
" آجي چاي "، "كنبر چاي "، "ا آلمالو چاي "، " صوفي چاي "، "مردوق چا ي "،" ليلا ن چاي "، "سيمينه رود "، "زرينه رود" و ...از سوي خاور ؛ و" باراندوز چاي " ، " شهر چاي "، " روضه چاي "، "نازلو چاي "، " زولا چاي "، "قطور چاي " ، " آق چاي "، و" زنگمار چاي "، از سوي باختر .
رودخا نه ها ، بار رسوبي سنگين خود را در سينه كم شيب مادر ، به ارامي بر زمين مي گذارند . چرخش و پراكنش اين بار رسوبي در درياچه اورميه ، بيا ن از دو جريا ن حيا تي اب در نزديكي ساحل دارد. افزون بر مواد معلق ورودي ، رسوبات در جا در خود درياچه ، از نوع ژيپس و اراگونيت – حاصل فرايند شيميايي – در دگر شكلي كف درياچه ، نقش افرين است . اين رخداد ي است نا خوشايند زيست محيطي .
گفته مي شود ، سالانه بطور متوسط دست كم 97/1 ميليون تن مواد رسوبي معلق به درياچه سرازير مي گردد.
- درياچه اورميه ، امروز پهنه اي نزديك به 5000 كيلو متر مربع ، از گستره يك فرو رفتگي " زمين ساختي " – تكتو نيك - را در بردارد، در گذ شته وسعتي بيش از امروز داشته است . كاهش نزولا ت آ سما ني ، تبخيرزياد و كاهش جريا ن ها ي سطحي از يكسو ، و تخريب و فرسا يش ِ بلندی ها ي پيرامون درياچه ، از دگر سو ، شكل امروزين را باعث است .-
...
از" پادگانه هاي جوان " و" بادبزن هاي سنگريزه اي " – زمان ِ کواترنر دوران چهارم زمین شناختی– كه روستا هاي : " نازلو" و "حصار بهرا م خا ن "، بر آن پهن است، به تندي ، به سنگ ماسه ها و كنگلو مراي "سازند قم " مي رسيم و مي گذريم . با خمش جاده، سنگ آهكهاي دولوميتي 260 ميليون ساله " پرمين " ، ديده مي شود . از " عشقه سو " ، حدود 6 كيلو متر ، بر رو ي زمين هاي سبز زيتوني و خاكستري رنگ ماسه سنگي ، مارني – اهك و خاك رس - ، شيلي و كنگلو مرايي30 ميليو ن ساله ، مي گذريم .
در دو راهي " سرو "، مسافتي برابر 500 متر ، راه بر روي " آبرفت هاي جوا ن" رود خا نه اي است . با گذر از روي پادگانه هاي نو، متعلق به " كواترنر " به ناگاه در سمت راست روستا ي" گنبد " ؛ خوابيده برپير سنگهاي 1565 ميليون سال قبل خود می نمایاند .
...
داغ بر جاي مانده برنرده ی در هم شده ی كنارِ پل ، و تنه درختا ن روا ن در " گل آب "، كه در زير تابش كمرنگ خورشيد ، مسين رنگ است ، خبر از داغ رفته بر"زولو چاي" دارد .
از روي نهشته هاي سيلابي پادگانه اي جوان و بادبزن هاي سنگريزه اي ، به "سلماس " مي رسيم . راه از سلما س به سو ي شما ل ، به خوي مي رود ؛ بر روي نهشته هاي ابرفتي پادگانه اي بادبزن شكل .
...
ابرهاي گريا ن خاكستري ، خبر از بارش دارند . بارشهاي سيل خيز ي كه تا به امروز، مردم ِسخت كوش اين ديار را از مزرعه ها ي شا ن رانده است .
...
" آق چاي" را نيز چون ديگر خواهرانش ، گل بر چهر ه مي يابم . آیا " آق بلاغ "، گل آلوداست ؟ ما به"آق باش " ، به دنبال سپيدي نرفتيم .
"آ ق چاي" ، كمي دور تر از ما ، دست در دست " الند " و "قطور"، به ارس خواهد رسيد.
...
" قره ضياءالدين " را به نيت " زنگمار" ، ترك مي كنيم . راهمان از "سياه چشمه " خواهد رفت ؛ از قره بلاغ ، برروي آبر فت هاي جوا ن ، رو به باختر ، از "نعلبند" و "سلوكا"مي گذريم . شتا با ن ؛ فرصت ِ درنگ نيست ؛ خورشيد رو به باختر دارد . گسله اي رخ مي نمايد ، " قرنقو"، در ميانه اين گسل ، بر زمين چسبيد ه است ؛ در كنار پادگانه اي جوا ن .
...
ابرهاي خاكستري ، چهره در هم مي كشند و كليساي "ننه مريم " را از من مي دزدند.
از "عباس كندي" ، تا "قره كليسا"، پهنه اي است سيلابي وآبرفتی.
"قره كليسا " را بلندي هايآهکی و كنگلومرايي ، در بر گرفته است .
...
راه از" سيه چشمه " به " كليسا كندي" مي رود .
گستره ای سيلابي ، به نا گاه دامن مي گسترد و پيكر افتاده در زير سم اسبا ن "جنك چالدران "را ، به نرمي در آغوش مي گيرد.
صداي طبل و شيون شيپورشا ن را مي شنوم . اكنون به ماتم نشسته ام . همه ، خاكستري است .
كشيد ند در كوي دلدادگا ن ميا ن دل و كام ديوارها
" علامه طبا طبا يي"
... 23 دي ماه 1372 خورشيدي
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر