" پولاک " یاکوب
ادوارد ، سیاح ، تولد 1818 در یکی از نواحی بوهم ، مرگ هشتم اکتبر 1891 در وین ؛
از 1851 تا 1860 در ایران زیست و از 1855 به بعد طبیب مخصوص شاه بود . در 1882 بار
دیگر به ایران سفر کرد و بخصوص به مطالعه و تحقیق در منطقه الوند پرداخت . بعد ها
در وین به تدریس زبان فارسی مشغول شد .
…
از کتاب سفر نامه ی پولاک "ایران و
ایرانیان " . نوشته ی " یاکوب ادوارد پولاک "
...
طبیب ها ی ایرانی که حکیم هم به آنها می گویند ، خیال می کنند علم مداوایی
را در اختیار دارند که با شرایط خاص سکنه ی ایران ، و شرایط آب و هوای آن مطابقت
دارد .
کسی که می خواهد طبیب شود بی هیچ معلومات
مقدماتی نظری ، در محکمه ی طبیبی بکار مشغول می شود ، و نسخه های وی را رو نویسی
می کند ؛ پس از مدتی کوتاه ، کلاه تاتاری خود را با عمامه عوض می کند ، و سر خود
را از ته می تراشد . شال پهنی به کمر می بند د و لوله ای کاغذ و دواتی در آن جای
می دهد ؛ چوبدست ِ بلندی بدست می گیرد و
نعلینی از چرم ساغری سبز بپا می کند ، گام های شمرده بر می دارد ، با طمطراق حرف می زند و در حالی که تسبیح
دانه درشتی را در دست دارد جملات و کلمات عربی بلغور می کند . همین دیگر ... او طبیب شده است . - مد رایج
این است که دسته موئی روی سر می گذارد و آن را در هر طرف به دو طره تقسیم می کند ،
و یکی را جلوی گوش ، و دیگری را پشت آن قرار می دهد . تنها علماء و روحانیون ، و
اصولا مردمی که زندگی موقرانه ای دارند سر را از بیخ می تراشند . فقط لوطی هایی که
به قواعد و مقررات عمومی بی اعتنا هستند ، مو را بلند می کنند که بصورتی در هم و
بر هم ، بر روی سر و شقیقه قرا می گیرد .- حال هرگاه علاوه بر این ها قدری هم عربی
بداند ، دیگر دیری نمی گذرد که بشهرت ، اعتبار و درآمدی سر شار می رسد ؛ در آمدی
که او را قادر می سازد چند زن بگیرد ، چند اسب و نوکر و غلام نگاهدارد، و دم و
دستگاهی شایسته بهم بزند . از شارع عام
معمولا در حالی که سوار بر قاطری است می گذرد . در این مورد او قاطر را بر اسب
ترجیح می دهد .
بسیاری از اطبا یا یهودیند ، و یا از اخلاف یهودیان . مثلا می توان گفت که
در کردستان و ترکستان کار طبابت منحصرا در دست یهودیان است . و این طور بنظر می
رسد که از قدیم کار بر این منوال بوده است . در تهران نیز چهار برادر، از یک
خانواده ی کلیمی ، در شمارِ پر مشغله ترین اطبای شهر بشمار می روند . یکی از آنان
به نام " حق نظر " برای مدتی طبیب مخصوص شاه سابق ، " محمد شاه
" بوده است ، و این نکته که هم خود شاه ، و هم فرزند دلبند شاه فعلی که به
ولایتعهدی منسوب شده بود، هر دو در تحت معالجه ی وی بودند و جان سپردند ، و او
هنوز هم در قید حیات است . هرچند گویای حذاقت وی در معالجات نیست . ولی نشانی از
زرنگی و سیاستمداری وی است .
طبیب یا در خانه ی خود و یا در بازار مجاور ، محکمه ای دارد که مشتریان خود
را در آنجا می پذیرد . کف محکمه با حصیر یا نمد پوشیده شده است ؛ در قفسه های کنار
دیوار، تعدادی قوطی ، سبو و شیشه های مختلف که بر چسب های فرنگی دارند، دیده می
شود که پر است از گردها ، حب ها و شربتها .
در بین
کسانی که به محکمه سر می زنند زنان بسیاری دیده می شوند ؛ زیرا اینها رفتن پیش ِ
طبیب را بهانه برای رفتن به بعضی میعادگاهها ی پنهانی قرار می دهند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر