۱۳۹۷ اسفند ۴, شنبه

معنای زندگی دیدن است









  گلدان کوچکی از گلهای شمعدانی خانه بر سر ، و مجسمه ی گچی  که  برچارچوبی صلیب گونه وصل بود در دست ، نوحه خوان و پایکوبان که دنک دنک کوبیدن بر سطل فلزی به آن ریتم می داد  " بدور حوض در حیاط می چرخیدیم  . این سرگرمی و عزا داری ما بود وقتی محرم از راه می رسید  . می خواندیم 
 باز محرم شد و دل ها شکست 

نقش ِ من ِ برادر بزرگ  ، نشستن بر روی یکی از پله های نردبان چوبی حیاط بود و خواندن صفحه ای از کتاب ِ شرعیات کلاس چهارم ابتدایی ، و چند سوره ای که خانم نوایی  معلم کلاس ، مهربانانه چند سوره ای کوتاه از قران را به ما  یاد داده بود ند. کلمات فارسی و عربی را به تقلید از نوحه خوان های  " تکیه ی درخونگاه  "که راه  مدرسه از جلوی آن بود نجویده و کشدار و گاه هق هق کنان می گفتم
شیون وگریه ی باجی ها : صغرا باجی ،ننه زیور و کلثوم خانم و ...زمینه ی کارناوال ما بود ؛ گرفتن آب بینی ننه ها نشان از اوج عزاداری بود . مگر نه اینکه آقا رضا از عاشورا می گفت . خانم ها همگی آذری زبان بودند و فارسی نمی دانستند



     

۱۳۹۷ اسفند ۳, جمعه

آب روان




     کلاه برسر و شال بر گردن ، فرورفته در روپوشی گرم  ، به کناره نرده ی فلزی پلی  کوچک ، با تابلوی " ورود یکطرفه " می رسم .  آب ِ  از کوه بر آمده ی "گلابدره  "   در راه ، گل آلود شده و  شتابان ، به سوی دشت روان است تا در آن نشیند و 
خاک از تن برگیرد ؛
     اتومبیل های ریز ودرشت ، با نازراننده هایی که افتخار به کمپانی های سازنده داده اند ، بی توجه به هشدار تابلوی ورود ممنوع  ، از پل نازک فلزی می گذرند . اتومبیل پرایدی به رانندگی خانمی جوان ، که شش دختر بچه را چون تخم مرغ های آرمیده در سبد ، از کودکستان – پیش دبستان – به خانه های شان می رساند ؛  بی توجه به تابلوی هشدار  ، از راه می رسد 

واز پل می گذرد
    تا به خود آیم ، اتومبیلی با شتاب درجلوی پایم می ایستد ؛ دختر خانمی دماغ بریده ،  در روپوشی بدور تن پیچانده  ، بیرون می پرد و و من راکه به نرده ی فلزی خود را چسبانده ام کنار می زند .شتابان ورق هایی از دفترچه ای که بد ست دارد به رود  می اندازد واز  زیرِ لب قرمز رنگش ، چیز هایی می گوید .
می گویم :
" ورد می خوانی؟ "
بدون اینکه به من نگاهی اندازد می گوید :
" برایت چه فرق می کنه "


   " اگر می خواهید بدانید کشوری توسعه می یابد یا نه ، سراغ صنایع و کارخانه های آن کشور نروید ، این ها را به راحتی می توان خرید یا دزدید و یا کپی کرد . می توان نفت فروخت و همه ی این ها را وارد کرد .
برای اینکه آینده ی کشوری را پیش بینی کنید بروید در دبستان ها ببینید آنجا چگونه بچه ها را آموزش می دهند . اگر کودکان شان را پرسشگر ، خلاق ، صبور ، نظم پذیر ،خطر پذیر ، اهل گفتگو و بر خوردار از روحیه ی مشارکت جمعی و همکاری گروهی تربیت می کنند ، مطمئن باشید که آن کشور در چند قدمی 

توسعه پایدار و گسترده است . "
   نگاه کردن ، شنیدن ، گفتن ، نفس کشیدن ، راه رفتن ، خوابیدن ، سفر کردن ، بازی ، تفریح ، مهرورزی ،عاشقی ، زناشویی و اعتراض ، بیشتر از املاء و انشاء نیاز به معلم و آموزش دارد .
عجایب را در آسمان می جوئیم ، ولی یکبار به شاخه ی درختی که جلوی خانه ی ما ، مظلومانه قد کشیده است خیره نشده ایم . افسوس .

۱۳۹۷ بهمن ۳, چهارشنبه

فراموشی



فراموشی !
      دوشنبه 17 دی ماه 1397
      ساک خرید بر دست ، شال و کلاه برسرو گردن ، از خانه بیرون می آیم ، به نیت تهیه برخی مایحتاج روزانه چون ماست و شیر و ...
      ساعت 11 صبح است و هوا سوزناک . مردی در دهه هفتم از زندگی  ،  نشسته بر چهار پایه ای کوتاه ، شلوار گرم کن خاکستری بر پا ، جلوی مجتمع آپارتمانی تازه ساز،  دود سیگارِ بر لبش را به درون می فرستد و در خود فرو رفته است . جلویش می ایستم وسلامی می گویم ؛ نگاهم می کند و تقلا برای برخاستن . مانع می شوم .
پکی جانانه بر سیگار زیر لب می زند و باقیمانده را بدور می اندازد .
می پرسم :
روز را چگونه می کذراند .
 می گوید :
" خواندن و نوشتن " .
در می یابم که در دوره ی بازنشستگی است و ارادت به " حضرت حافظ " .
می گویم :
 آیا کتاب " حافظ به سعی سایه " را دیده است ؟
به تندی می گوید :
 "من از" سایه " و" شاملو" ، هیچ خوشم نمی آید .
...
نوار ی از پارچه ، دست او را به چهار پایه اش بسته است . آخر چند بار بوقت برخاستن و به خانه رفتن ، چهار پایه بر جا  خود مانده و با او نرفته است .
...
     به در ورودی " بازار روز " محله رسیده ام و به عادت همیشگی کیف پولم را حضورو غیاب می کنم . کیف در خانه مانده است و با من نیامده است . !!!

۱۳۹۶ مرداد ۶, جمعه

جهان ماهی ها .








    " آیا هیچ وقت خواهیم فهمید چه چیزی واقعی است ؟ " 

   برای این ماهی های کوچولوی قرمز ، تنگ ِ آب  ، جهان شان است ؛ این ،  همه ی آن چیزی است که این ماهی ها می شناسند .
      ما فکر می کنیم که کل ِ جهان را می شناسیم ؛ ستارگان دور دست و کهکشان ها را می بینیم !  اما نظریه های مدرن کیهانی می گویند  :
 " تمام ِ آن چیز هایی را که ما می بینیم امکان دارد تنها " تنگ  ِماهی " خودمان باشد . و جهان های بسیاری ، شاید حتی بی نهایت جهان دیگر، در کیهان وجود داشته باشند . "
...
   نظریه ی " تورم کیهانی " بر این پایه است که  :
 " در زمان های گذشته ، جهان ، دستخوش یک انبساط سریع و غیر معمول شد ؛ با ساده ترین فرض ها در باره ی نحوه ی عملکرد تورم ، می توان پیش بینی کرد که نه فقط یک دنیا ، بلکه بی نهایت جهان های دیگری وجود دارد . "
...
برگی از یادداشت های یک زمین شناس .
چهارم مرداد ماه 1396 - تهران   

۱۳۹۶ تیر ۲۵, یکشنبه

سیستم ایمنی اقیانوس







      دانشمندان سال ها بر این باور بودند که سبب انقراض موجودات زنده در سیاره ی زمین ، تغییرات شرایط آبهوایی ، بر اثر بر خورد سیارک ها و نیز فوران های بزرگ آتشفشانی بوده است .
      با بررسی شواهد فسیلی ، یک ماده ی شیمیایی مرگبار که آثار آن را در هر ساحلی می توان یافت با بوی بد تخم مرغ فاسد شده و رسوبی قیر مانند سیاهرنگ ، گازی است بسیار بسیار سمی و کشنده با نام شمیایی " سولفید هیدروژن  " .
     برای ما که از اکسیژن استفاده می کنیم ، سولفید هیدروژن سمی است بسیار مهلک ، که تنها 500 یا 600 ملکول از آن در یک میلیون ملکول هوا ، می تواند انسان را بکشد .



    آب ، اکسیژن را از شمالگان و جنوبگان جذب می کند و آن را به بستر اقیانوس می برد ؛ بدین سان زندگی برای موجودات اعماق اقیانوس فراهم می گردد. اکسیژن در نقاط تاریک اقیانوس پیش می رود تا زمانی که به منطقه ی " استوا " برسد ؛ در آنجا گرم می شود و دوباره به سطح آب می آید و به سوی قطب ها روان می گردد . این چرخه همواره ادامه می یابد .
...
   هر سیستمی که در جریان است یک بازیکن اصلی دارد . در بدن ما و در جریان خون ما ، این بازیکن سلول ها هستند و در اقیانوس ها ، باکتری ها .
    در انسان ، باکتری های خارجی همواره تهدیدی برای سلامتی بشمار می روند  ؛ ولی در اقیانوس ، باکتری ها خود سیستم ایمنی هستند ؛ آنها بسیار ریزند وبزیر آب فرو نمی روند . جریان اقیانوس آنها را بهر سو می کشد . این باکتری ها مواد زیانبار را چون : فلزات مضر ، مواد شیمیایی مسموم و نشتی های موائ نفتی  و... را در هم می شکنند .
...
  زمانی که سیستم ایمنی بدن ما واکنش بیش از اندازه نشان دهد به بیماری هایی چون " ام اس " گرفتار می شویم و در اقیانوس هم واکنش های بیش از اندازه اقیانوس را وارد مرحله نا سالم می کند . این فاجعه در تاریخ عمر سیاره ی زمین ، احتمالا تا کنون 5 بار روی داده است .
...
   ضربان قلب اقیانوس ، یکبار در هر 1000 سال است  .و می دانیم درانسان یکبار در هر ثانیه و برای مگس 5 بار در هر ثانیه است .
...
    اگر دمای سیاری ما تنها چند درجه بالاتر رود ، اقیانوس انتقام نهایی اش را از ما خواهد گرفت . 

۱۳۹۶ تیر ۲۲, پنجشنبه

ما همه متعصب هستیم









  من خودم را آدمی روشنفکر می دانم .
 این ادعا درست نیست ؛ من دارم خودم را گول می زنم .
 شما هم از این قاعده جدا نیستید .
       ما همه متعصب هستیم . پیش داوری در ذرات ِ وجود ما وجود دارد ، و با پیش داوری بدنیا نگاه می کنیم . هر اندازه که خود را بدور از تعصب بدانیم ، این کلیشه ها هستند که مورد قضاوت ما در باره ی دیگران تاثیر می گذارند و می توانند ، به مسیر های نادرست هدایت مان کنند .
 ما در جامعه ای زندگی می کنیم که توسط نژاد ، مذهب ، و حتی تیم های ورزشی محبوب مان و ... ، تقسیم شده است .

    وقتی به چیزی نگاه می کنیم ، معمولا تفسیر مغز ما از آن دقیقا همان جسمی نیست که تصویرش در چشم ما نقش بسته است . ما دور بین نیستیم . پشت شبکه های چشم مان ، مغز داریم که عضوی کاملا استثنایی است ؛ با سلول های عصبی ِ برابر تعداد ستارگان کهکشان راه شیری .
مغز قادر است در هر ثانیه 10 بتوان 16 محاسبه انجام دهد و در حدود 10 میلیارد " بیت " اطلاعات را در طول زندگی یک انسان معمولی به خاطر بسپارد .
اطلاعات پردازش شده در مغز ما ، هر چیزی را که جدید باشد تبدیل به حال می کند و به حافظه منتقل می کند تا فضا برای اطلاعات جدید باز شود .
تصویر ها ، صدا ها ، بو ها ، و هر آنچه که در جهان پیرامو ن مان روی می دهد آغازگر امواجی از حرکت است که  از درون ِ مان می گذرد .
        از روی عادت تصور می کنیم که مغز ما اطلاعات را دریافت و به ما بر می گرداند اما ؛ هیچوقت آنچه که پنهان است را نمی بینیم  زیرا ، سیستم بینایی انسان فقط بخش کوچکی از نور موجود را دریافت می کند 

۱۳۹۶ تیر ۱۹, دوشنبه

مگر آدم بزرگ هم تب میکنه ؟







تابستان 1390 - نگاه به خاور از شهرک ژاندارمری




این زن جوان ، با بلوزِ کوتاه  و دامن کوتاهتر از آن بر تن  ، خانم بزرگ گرفتار در بستر را " مامانی " می نامد و در هر فرصت می بوسد و  ناز می دهد . 
  این زن پرستار نما  !! هنر پیشه ی ماهری است. گرچه می توانست خواننده نیز باشد که از بد حادثه !  فعلا نیست "

... 
 می گویم "
خانوم ! چرا دندون هاتو نمي شويي ؟
پرستارنما :
" هر وقت كه حموم مي كنم دندونامو مي شويم ؛ آخه اگر زياد بشورم خراب ميشه . تازه سائيده هم ميشه
يكي از دندون هام شل شده و درد هم ميكنه  ."
 گفتم :
اين ماه كه دستمزدتو گرفتي برو دندونتو به  دندون پزشك  نشون بده .
پرستار نما :
" از دندون پزشك مي ترسم . تازه دكتر پول زياد مي خواد و من ندارم . ا ين دفعه كه دستمزدمو گرفتم مي خوام يك گوشي تازه بخرم . "
 گفتم :
تو كه تلفن همراه داري ؛ براي چي مي خواي يكي ديگه بخري ؟
پرستارنما  :
 " آخه اين گوشي ديگه از مد افتاده و با كلاس نيست ."
 ...

 گفتم :
فكر مي كنم خانوم بزرگ تب داره .
 پرستارنما  :
" تب داره ؟ مگر آدم بزرگ هم تب ميكنه ؟ " !!!

30 تيرماه 1392
خانه آریاشهر .
...