۱۳۹۱ اسفند ۸, سه‌شنبه

شهر ِ فرنگی ام من .



شهر ِ فرنگی ام من .
        این همه از " نادر شاه " گفتم و از سیاست داخلی اش هم بگم و پرونده شو ببندم و برم دنبال کارم  اینطور بهتر نیست ؟
 ...
        کشورگشایی نادر با غارت کشور ها همراه بود . – مگر کشورگشایی غیر از اینه ؟ - مردم که از این غنایم چیزی بشون نمی رسید . میگی نه؟ اینطوری هم که تو میگی نبود . خیلی خوب قبول! هر چی شما بگین .
گوش کنید :
       " نادر خان افشار " از لشگر کشی و غارت هندوستان واز هم پاشیدن دولت " مغول های کبیر" خیلی غنایم بدست آورد و فرمان داد :
 " رعایا و مردم ایران : سه سال مالیات بر شما بخشوده شد ."
واقعا دست نادر شاه درد نکنه ! با این همه غنایم جنگی چی کرد ؟

با با جون حوصله کن دارم میگم .- راست گفتن که زمان ، زمان سرعته و دوره ، دوره ی شتاب . –
نادرشاه افشار بخشی از گنج هایی که از هندی ها غارت کرده بود مصرف امور نظامی کرد،و بخشی از اون رو در خزانه ی مخصوص خودش در " کلات نادری " نگهداشت .
 اما زیاد طولی نکشید که به پول احتیاج پیدا کرد . می دونی چرا ؟ آخه از لشگر کشی به داغستان نه تنها چیزی گیرش نیامد، کلی خرج هم رو دستش موند. – نمی خوام بگم کنف شد . نه بابا شاه که خیط نمیشه . –
پس ، معافیت هایی که برای رعایا در سال 1743 میلادی بر قرار کرده بود ، با فرمانی لغو کرد .یعنی مالیات سه سالی که وصول نشده بود به یکباره گرفت .
...
" میرزا محمد کاظم " رو که یادتونه؛ یکی از سه منشی نادر شاه رو میگم .  اوبه بایگانی دولتی دسترسی داشت و مدارک وصول مالیات را خوب می شناخت و از وضع مالی دولت هم بخوبی آگاه بود اومیگه :
       " گرفتن مالیات بهمین سادگی که نبود  . چشم و زبون اونهایی که مالیات رو نمی پرداختند در می آوردند . – خیلی ساده هم کور می کردن و هم لال –
هر کسی هم که مردمو به شورش تحریک می کرد گوش و بینی و زبونشو می بریدند و تمام اموالش رو می گرفتند . تازه اون هایی که مالیات مقرره رو نمی تونستند  پرداخت کنن ، زن و بچه ها شون رو به فرنگی ها و بازرگانان هندی می فروختند .
...
     تازه ، مالیات ها رو هم زیاد کرده بود نادر خان افشار . مثلا ناحیه خوی در آذربایجان که پیشتر سالانه سه هزار تومان مالیات می پرداخت در همین سال 1743 یکباره کرد یکصد هزار تومان .
        اگر حوصله دارید  این روهم بگم و دیگه از نادر نگم .
" عیسی خان جلالیان "  در باره طرز سر شماری در آذربایجان و ارمنستان برای گرفتن مالیات جدید میگه :
" این سر شماری بصورت بلای عمومی در اومد . وزیر آذربایجان به اتفاق 1100 کارمند و نوکر وارد گنجه شد و مامورین در روستا ها پراکنده شدند و به سر شماری پرداختند .
در هر ده  چند نفر از کدخدایان و روحانیون و محترمین را گرفته در خونه هایی جدا جدا می نشاندند و هریک از آنها را وادار می کردند اطلاعاتی در باره اشخاص و اموال  مردم ،مثل : مزارع ، باغها ، تاکستانها ،روغنکشی ها ، پادنگ ها ، آبدنگ ها ، تعداد دام ها و ... بدهند . "
این اطلاعات ها رو با یکدیگر تطبیق می دادند، و اگر اختلافی پیدا می شد ، روستایی ها رو که به عقیده ماموران ، اطلاعات ِ نا درست داده بودند شلاق می زدند . این همه ی ماجرا نبود . ماموران اشخاص رو مجبور می کردند در آمد مردم رو زیاد بگن  تا بتونن از ده  ، هر چی بیشتر مالیات بگیرند و مواجب اونها برسه !
...
      این سیاست موجب مهاجرت دسته جمعی روستائیان فقیر شد .
...
 دلم ریش شد و شما رو هم ناراحت کردم  . دیگه بسه  . اجازه بدین شرح این خون جگر رو بگذارم برای وقت دیگر .
...

 راستی این ازبکان خوارزم ، وقتی نادر و مادرِ شو به اسیری 

۱۳۹۱ بهمن ۲۲, یکشنبه

در کنگره مغان چه گذشت :



در کنگره مغان چه گذشت :
        امتناع ِ " نادر قلی " از زمانداری ساختگی بود ، و از آزادی در انتخاب شاه سخنی هم در کنگره نمی توانست گفته شود . قورولتای – کنگره – که اعضای آن قبلا دست چین و انتخاب شده بود ، جرات نکرد جز نادر کسی را به سلطنت انتخاب کند .
روحانیون شیعه که روابط ِ نزدیک و محکمی با صفویه داشتند و در پنهان بر ضد نادر بودند ،به محض اینکه ملا باشی – رئیس روحانیون شیعه – به نفع حفظ خاندان صفوی اظهار نظر کرد و به حکم نادر بقتل رسید جرات سخن گفتن نکردند .
از امیران ِ قزلباش ، فقط  "اغورلوخان قاجار" ، بگلرِ قره باغ ، آشکارا به نفع انتخاب شاه از میان خاندان صفوی اظهار نظر کرد  و بعد ها ، دو سوم املاک ِ خویش را در ازای این هواخواهی از دست داد .
...
        هنگامی که قورولتای ، نادر را به شاهی " بر گزید " ، وی نخست ظاهرا ، به بازی خنده آورِ امتناع از قبول سلطنت پرداخت ، و ناز کرد و واداشت که دیگران از او استدعا کنند و بعد موافقت کرد .
شاه جدید میان تمام کسانی که در قورولتای شرکت کرده بودند هدایایی تقسیم کرد که برای  صاحبا ن ِ القاب و مراتب ِ مختلف ، متفاوت بود . مثلا خوانین ، ضمن هدایا ی کونه گون ، خلعتی از پارچه ی زربفت که پنج تومان ارزش داشت گرفتند و کدخدایان، فقط یک تومان نقد دریافت داشتند .
شاه به همه ی حاضران ِ بندگان و کنیزانی هدیه کرد – از گرجیان و ارمنیان - !!
...
        شاه ِ چهار ساله ی مخلوع ، یعنی" عباس سوم " را نزد پدرش به خراسان فرستادند و چندی بعد هر دو را کشتند ، و دودمان صفوی بالکل منقرض شد ، و سلسله افشاریه به جای آن نشست .
...
        نادر شاه که از سال 1736 تا 1747 سلطنت کرد، به احیای وحدت ایران و حتی باز پس گرفتن کشورهایی که صفویان تسخیر کرده و سپس از دست داده بودند اکتفا نکرد .  زمان ِسلطنت او به کشور گشایی و جنگهای توام با قتل و غارت سپری شد . علت ِ اساسی که نادر شاه را به سیاست کشور گشایی متمایل ساخت ، کوششی بود که وی برای جلب بزرگان قبایل چادر نشین و اسکان یافته ، و آشتی دادن ایشان با سلسله پادشاهی جدید ، به عمل می آورد .
      
      
...
        لشگریا ن ِ نادر، قشون ِ " مغول کبیر " یا محمد شاه را شکست دادند و پایتخت وی ، شهر دهلی را تسخیر و سپس غارت کردند .
 دولت ِ " مغولان کبیر " تعهد کرد غرامت هنگفتی که به گفته ی بعضی از مورخان به شش میلیون روپیه وجه نقد و 500 میلیون روپیه احجار قیمتی ، و مطابق گفته ی منابع اروپایی به 30 تا 85 میلیون لیره استرلینگ بالغ می گشت  بپردازد .
الماس مشهور " کوه نور " و " تخت طاووس " که جوهر نشان بود جزو غرامت مزبور بود .
غنیمت جنگی لشکریان نادر حداقل 700 میلیو ن روپیه بالغ گشت .
نادر شاه از غنایمی که می بایست میان لشکریان تقسیم شود تمام سنگهای قیمتی را جدا کرد و تصاحب نمود .
...

قورولتای مغا ن



قورولتای مغا ن
        نادر یا همون " طهماسب قلی خان " ، تصمیم گرفت الان که بهش میگن " منجی ایران " بهترین  وقته که از موقعیت استفاده کنه و تاج و تخت سلطنت را بدست بیاره . خوب می دونست که ظاهری هم که شده مردم باید سلطنت شو قبول کنند . بنابراین تصمیم گرفت که کنگره ای که به زبون ترکی مغولی قورولتای میگن تشکیل بده و جلب اعتماد بکنه . بزرگان ، نظامیان و ماموران و روحانیون را جمع کرد و عده ای ریش سفید ِ شهر و بعضی دهات را هم به بازی گرفت . نادرقلی می دونست این مردم که عادت به شرکت در امور دولتی ندارن هر چی رو بهشون تلقین کنه دربست قبول خواهند کرد .
این کنگره یا همون قورولتای در ماه ژانویه سال 1736 میلادی – زمستون 1149 هجری – در اردوگاه نادر در دشت ِ مغان تشکیل شد و در ماه مارس همون سال تموم شد .
        اگر دلتون خواست یک کمی از آنچه در کنگره گذشت  از زبون ِ میرزا مهدی خان و محمد کاظم که معروف حضورتون هستند بگم . اگر هم خیلی مشتاق هستین تا بیشتر و کامل تر بدونید ، می تونید از نوشته ی شیخ محمد علی حزین و یا آبراآم کرتاتسی اسقف بزرگ و کاتولیکوس ارمنی ، مطالب بیطرفانه ای در باره ی این قورولتای استفاده کنید .
قاضیان ، اسقف بزرگ، کاتولیکوس ارمنی، بگلر بگان و خوانین ، و سران قبایل چادر نشین ،کلانتران و حتی عده ی زیادی از کدخدایان  و... دعوت شدند . بروی هم بیست هزار نفر و در منابع اومده صد هزار نفر- که در این رقم ،نوکران و دستمالچی ها و ... هم منظور شده - گرد اومدند .
برای این همه مهمان ِ کنگره ، در حدود 12 هزار ساختمون موقتی - از جمله مساجد و کرمابه ها و بازار – از نی ، ساخته شد .
خان ها که عده ی اونها 54 نفر بود نقش رهبری داشتند و بقیه نقش نعش .
در روذ 21 ماه مارس که عید نوروز بود نادر قلی خان به خوانین و سلاطین و بکان و آقایان و خلیفه ی محترم ارامنه یعنی اسقف کاتولیکوس  و کد خدایان و اعیان و جمیع حاضران تکلیف فرمودند تا از میون خوشون شاه جدید رو انتخاب کنند ، برای اینکه " عباس سوم " بچه ست و فقط اسم شاهی داره و خودش هم خسته شده و می خواد باز نشسته بشه و بره استراحت بکنه !
 

" قلمبه سلمبه حرف می زنم ، مثل آکادمیسین ها ؟



فرمودید :
" قلمبه سلمبه حرف می زنم ، مثل آکادمیسین ها ؟  شهر فرنگی که اینجوری تعریف نمی کرد . بی تعارف بگم که خودتو جای شهر فرنگی جا زدی ها . بگو که درس خونده ای و دانشگاه رفته . بگو و مارو راحت کن . "
و من گفتم :
" درست گفتی ها . همون چهار سالی که دور دانشگاه تهرون رو چرخید م ، منو دانشگاه دیده کرد ! تا دلت بخواد فروشگاه ، درمانگاه رفته ام اما آرایشگاه ، قرارگاه ، پاسگاه ، خوابگاه و باز همینطور" گاه" یا نرفتم و یا خیلی کم رفتم ؛ مثل همین آرایشگاه  ، که نزدیک 40 ساله که گذرم نیافتاده . با اجازتون به زایشگاه خیلی رفتم ؛ اشتباه نکن ، برای خودم نه . چیه ! ، می خندی؟ !
راستی اون آکادمیسین که گفتی یعنی چی ؟ "
...
        از دودمان صفویه چیز هایی رو گفتم و اگر دوست داشته باشی از افشاریه هم بگم . دوست هم که نداشتی بلند شو و برو . مگه به من پول دادی که غر می زنی ؟  اگر دادی وقتتو دادی ، که اون هم پشیزی ارزش نداره ! داره ؟
...
        جونه 18 سالشه که ازبکان ِ خوارزم اون و مادرشو به اسیری و بردگی می برن . تا اربابش به خودش بیاد مادرشو می زاره و فرار می کنه ، و بر می گرده به شهرش که همون مشهد باشه . میشه راهزن . چون از اسارت خیلی چیز ها یاد گرفته بود ، باور بفرمائید ، چیزی نمی گذره که شد سر دسته یک گروه راهزن . الان دیگه اسم و رسمی بهم زده بود.  رفت به قشون ِ والی مشهد که ملک محمود سیستانی باشه – ملک محمود خودشو از اعقاب صفاریان  جا زده بود- . اون جونه ی راهزن ِ قداره بند  خیلی زود با پشتوانه ای که از سر دسته بودن راهزنان داشت ، رشد کرد و شد  سردار . چیزی نگذشت که ملک محمود را کشت و جای اون را گرفت .
همه ی این ها رو گفتم ، ولی نگفتم اسم  ِاین مردیکه ی زور گو و بد دهن چیه . اول بگم که حرفه ی خانوادگیشون دباغی بود . از ایل آذربایجانی قزلباش افشار بودن ، که شاه اسماعیل صفوی اونها رو کوچونده بود به خراسون . اسمش نادر قلی بود ؛ وقتی به خدمت ِ شاه طهماسب دوم رسید، اسمشو عوض کرد و گفت :
" بمن بگین، طهماسب قلی خان " . کلمه به کلمه یعنی خانی که بنده ی طهماسب است ؛ این وقتی بود که وارد دارو دسته ی شاه طهماسب صفوی شده بود . نگفتم که رسم  ِ  بازی  رو خوب یاد گرفته بود؟
نادر قلی خان ِ ما ، در دشت مغان ، در کنگره ای نمایشی – قورولتای مغان - ، شاه طهماسب رو از سلطنت انداخت و پسرِ شاه رو جای اون نشوند . میدونی پسره چند سالش بود ؟ سال نداشت ، هشت ماهه بود ! سال 1149 هجری بود که این جابجایی صورت گرفت و نادر قلی ، همه کاره شد و بر گشت به اسم ِ خودش . شد " نادر شاه افشار " . – بعدش هم شاه و هم پسرشو فرستاد به مشهد و همون جا کلکشون رو کند – باباجون کار ِ بدی کرد مانع رو از جلوی پاش برداشت ؟ و گرنه پاش گیر می کرد و با کله می خورد زمین . گفتم که راه و رسم راهزنی را خیلی خوب یاد گرفته بود ؛ نگفتم ؟! -
...
        الان دیگه نادر شاه بود و همه در خدمتش . سه نفر منشی گرفت ؛ هر سه درس خونده و اسم و رسم دار . لازم نبود که خودش سواد داشته باشه . زبون مردم در و دهات رو که می دونست . همین کافی نبود ؟ بود  . منشی هاش این آقایون بودند :
   - " میرزا مهدی خان استر آبادی " ، لغت شناس تحصیل کرده ای که لهجه ی ترکی رو خوب می دونست ، و مولف کتاب " لغت ازبکی و فارسی " و یک کتاب دستور زبان فارسی هم بود . نادر بهش فرمون داد تا انجیل رو به فارسی برگردونه ، که کرد .
   -  "میرزا کاظم " ، به بایگانی دولتی دسترسی داشت . – فقط یک نسخه ی خطی از اثر محمد کاظم  در سه جلد موجوده  که از لحاظ اهمیت ، بر تمام ِ منابع دیگر آن دوران ، و از اون جمله ، کتاب ِ میرزا مهدی خان ، برتری داره .این کتاب با عنوان " عالم آرای نادری " ، در مخزن نسخ خطی شعبه ی لنینگراد انستیتوی خاور شناسی فرهنگستان علوم شوروی ، محفوظ است ! چیه تعجب کردی ؟! اگر روس ها ندزدیده بودن ، انگلیس ها که بودند ؛ تازه فرانسوی ها رو بگو !
   - " محمد محسن مستوفی"،  که خزانه دار یا وزیر دارایی نادر بود ؛به فرموده شاه ، برای پسرش   "رضا قلی خان " تاریخ رو درس می داد ، و تا دلتون نخواد، پادشاهان صفوی را لجن مال می کرد و کار های نادر را ایده آل .
...
اگر دوست داشتی جلسه ی بعدی از کتاب ِ میرزا کاظم برات بخونم . دوست داری ؟ پس شب و روزت بخیر . 

سده ی هجدهم میلادی چه فاجعه آمیز بود برای وطنم .




گوش کنید :
        قوم های ارمنی ، گرجی ،کرد ، آذربایجانی ، افغان ، ترکمن و ... را دولت ِ صفویه داره شیره شون رو می کشه .
...
        در ماه ژوئن 1722 میلادیه . " پطر اول " ، بیانیه ای منتشر می کنه که نمی خواد بر ضد ِ دولت  شاه سلطان حسین  - که در اون زمان واقعا دشمنی شمرده نمیشه – وارد جنگ بشه. منظورش سرکوبی " سورخای خان " ، و " حاجی دا ود" است که در شهر " شماخی "، قریب 300 نفر تاجر روسی رو کشتند؛ هدفش آزادی مسیحیان ، یعنی گرجی ها و ارمنی ها ست . در حالی که پطر اول از وضعی که در ایران پدید اومده بود، می خواست برای اشغال ِ نواحی مجاور کرانه ی خزر استفاده کنه .
سال 1722 بود که روس ها شهر " دربند "، را اشغال کردند و سال بعدش هم " باکو " رو .
        گیلانی ها از روسیه خواستند که اونها رو در مبارزه با کشور گشایان ِ افغان یاری بکنه . قشون ِ روس هم وارد انزلی و رشت شد .
...
از طرف دیگه ، دولت ِ عثمانی که از سال 1723 – 1127 میلادی روابط صلح آمیزبا صفویه داشت با عجله از فرو ریختگی و خراببی دولت صفویه سوء استفاده کرد .
        سلطان احمد سوم ، سلطان عثمانی ، یک ایلچی که اسمش هم عثمان بود به دربار شاه سلطان حسین در اصفهان فرستاد که در اصل جاسوس بود . اون هم وقتی به استانبول برگشت گزارش مفصلی از آشفتگی ایران داد .  در همین سال بود که لشکریان ترک وارد ارمنستان و گرجستان شرقی شدند و ایروان و تفلیس رو هم تصرف کردند .
...
        شاه طهماسب دوم که در اردبیل بود و می خواست که از کمک روس ها در مبارزه با محمود شاه افغان بر خوردار باشه ، اسما عیل بک ، دیپلمات ِ کار آزموده رو به روسیه فرستاد . اون هم در همون سال – 1723 میلادی – پیمانی رو در " سا ن پطرز بورگ " امضا کرد .
 پیمان نامه خلاصه اش این بود :
" دولت روسیه متعهد میشه که به شاه طهماسب دوم در مبارزه با افغان ها کمک کنه ، و در مقابل حاشیه ساحلی داغستان و آذربایجان و هم چنین گیلان و مازندران و استر آباد به روس ها داده بشه . "

شاه طهماسب این رو به رسمیت نشناخت .
اما وقتی ترک ها به سرزمین ایران حمله کردند، شاه طهماسب دوم ، ناچار شد پیمان سن پطرزبورگ رو به رسمیت بشناسه ، و سواحل غربی و جنوبی دریای خزر با " دربند " و " باکو " ، گیلان و مازندران ، رو رسما به روس ها بده .
روس ها هم قشون خودشون رو وارد گیلان کردند ، ولی مازندران و استر آبا د – گرگان – هرگز از طرف لشگریان روس اشغال نشد .
در همین سال بود که ترکها هجوم بردند به سر زمین های قفقاز و کرمانشاه .
روس ها که تازه از جنگ 20 ساله با سوئد فارغ شده بودن ، نمی خواستند کشورشون رو وارد جنگ تازه ای با ترکیه بکنند که از طرف ِ انگلستان و فرانسه پشتیبانی میشه .