شهر ، شهرِ فرنگه
پیش در آمد :
در آغاز سده ی
نوزدهم میلادی ، در سال 1808 ، " سرهارفورد جونز"، گماشته ی سیاسی
انگلیس با گروهی از کارکنان سفارت به
ایران می آیند . " جیمز موریه " جزو آنان است و منشی ایلچی . اکنون آنان از راه بوشهر ، شیراز ، اصفهان ، به تهران
رسیده اند .
...
" جامه ی ایرانیان از زمان سفر " شاردن
" - دوره صفویه – تا کنون دگرگونی بسیار یافته است . این
جامه هیچ گاه در ارزش و پایداری به پای جامه ی ترکان نمی رسیده ، و اینک بیش ازپیش از ارزش و پایداری آن کاسته شده است .
شیوه های دوخت جامه ی آنان چنان دگرگون شده که هرگاه مد های امروز را با نوشته ها
و تصویر های " شاردن " و " لوبرن" بسنجیم دیگر آن مردم را نمی
شناسیم .
شگفت انگیز است که ملتی آسیایی که آن همه افسون
شده و فریفته ی تظاهر و زرق و برق و درخشندگی است ، چنین جامه هایی تیره رنگ و
دلتنگ کننده را که اینک در میان ِ همه ی مردم رایج شده برای تن پوش خود بپذیرند .
به راستی در دوران فرمانروایی خاندان زند ، جامه های روشن بسیار باب بود، اما
خاندان کنونی حاکم ، شاید برای مخالفت نمودن با زندیان رنگ های تیره را رواج داده
اند ؛ این است که ایرانی آدمیزاده ای بسیار غمناک و غم انگیز می نماید، و بسیار
چونان کشیشان ِ ارمنی و قدیسانی است که در ترکیه دیده ام .جامه های قهوه ای ، سیاه
، زیتونی ، سبز و آبی تیره را بیش از همه می پوشند . رنگ سرخ را دوست ندارند ."
...
تهران شش دروازه دارد با آجرهای رنگین با نقش ببر ها و دیگر جانوران که با
موزائیک نا هموار درست شده است . شهر کما بیش همانند شیراز است اما به اندازه ی آن
شهر بناهای همگانی ندارد و چون تمام در و دیوار شهر از خشت ساخته شده نمایی خشت و
گلی دارد .
...
حرم ِپادشاه از زنان بسیار به اندازه ی
خانواده ی عامه مردم تشکیل شده است . همه ی کارکنان حرم از زنان هستند . زنان
" فراش " اند . زن فراشباشی است . زنان " شاطر" ند . زن شاطر
باشی است . زنی مقام " عرض بیگی " و زن دیگر مقام " ایشک آقاسی
" دارد . به سخن کوتاه در حرم به جای هر افسر مرد افسر زن هست و در درون حرم
با همان ترتیب و آدابی به شاه خدمت می شود که اقتصاد خارجی کشورش اداره می شود .
زنان حرم که برای لذت بخشی به شاه رقص و آواز آموخته اند از سوی بهترین و نخبه
ترین استادان رقص و موسیقی پرورده شده اند
. در شیراز یک ارمنی بود که " کمانچه " را بسیار خوب می نواخت .
از بخت بد آوازه اش به گوش شاه رسید ؛ بیدرنگ به دربار فرا خوانده شد تا بهترین
کمانچه نواز از قلمرو پادشاهی باشد . مرد بیچاره را که در شیراز زن و فرزند و
کارهای بازرگانی داشت در هنگام بودن ما در تهران ، در این شهر نگهداشته بودند تا
به زنان شاه نواختن " کمانچه " را بیاموزد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر