۱۳۹۱ مهر ۷, جمعه

میرزا جعفر خان " یک کتاب درسی خوب در جبر و حساب نوشت"



- وین. فوریه 1865 میلادی -
از کتاب سفر نامه ی پولاک "ایران و ایرانیان " . نوشته ی " یاکوب ادوارد پولاک "

...
        " دکتر پولاک " عملا معلم طب و جراحی بود ، ولی خودش سمت ِ خویش را دواسازی نوشته است . ظاهرا استخدام او هم به عنوان معلم دواسازی یا حکمت ، که مجموعه ی معلومات طبی آن عصر بوده ، صورت گرفته است .
...
        در ضمن ِ جنگ ایران و انگلیس ، شاه یک بار با خشم ِ بسیار فریاد کشید :
" وای اگر پای این فرنگی ها به مملکت من نرسیده بود، مااز همه ی این گرفتاری ها خلاص بودیم ؛ا ما حالا که فرنگی ها متاسفانه به زور آمده اند ، تا آنجا که بتوانم از آنها استفاده خواهم کرد ."
...
        عباس میرزا ، پسرِ فتحعلیشاه که به عنوان یک اصلاح طلب مشهور است ، با موافقت ِ دولت انگلستان ، چندتن از صاحب منصبان ِ انگلیس را به عنوان مربی قشون به خدمت پذیرفت .
...
        تعدادی از جوانان ایرانی به انگلستان فرستاده شدندتا در آنجا به تحصیل بپردازند . یکی از آنان موسوم به " میرزا بابا" ، پس از بازگشت طبیب مخصوص "محمد شاه " شد . یکی دیگر یعنی " میرزا جعفر خان " یک کتاب درسی خوب در جبر و حساب نوشت و دو بار، به سفارت ایران به لندن رفت .
...
       در دوره ی سلطنت ِ " محمد شاه " و" حاج میرزا آقاسی " که گوش به فرمان ِ روس ها بود هنگامی که گرفتاری های هرات پیش آمد، افسران ِ انگلیسی خدمت را ترک کردند و به جای آنها  فرانسوی های بیشتری را به مملکت خواندند که سرتیپ " فریه " از شمار آنان بود .
        با بی برنامه گی و بی هدفی ِ دولت آن زمان ، اروپایی ها درست مانند زرافه ها و فیل ها به این درد می خوردند که به معرض نمایش گزارده شودند ؛ حقوق های گزاف می گرفتند ،اما خدمات آنان به هیچ وجه مورد استفاده قرار نمی گرفت ."

۱۳۹۱ مهر ۳, دوشنبه

دکتر پولاک " عملا معلم طب و جراحی بود


 در آمد
      "  در کتاب ِ حاضر کوشش کرده ام از اخلاق و رفتار ، آداب و طرز زندگی ِ یکی از جالب توجه ترین ملل عالم تصویری بدست بدهم .ملتی که افتخاراتش بیشتر زاده ی اعمال و اقداماتی است که در گذشته های دور انجام گرفته است ؛ ولی هنوز گرفتار عوارض کهولت نشده ، بلکه کاملا لیاقت آن را دارد که باز در تاریخ فرهنگ و جهان آینده ، سهم بسزایی بعهده بگیرد . "
- وین. فوریه 1865 میلادی -
از کتاب سفر نامه ی پولاک "ایران و ایرانیان " . نوشته ی " یاکوب ادوارد پولاک "
...
شهر، شهر ِ فرنگه :
     از شرح حال و سوانح زندگی ِ " دکتر یاکوب ادوارد پولاک " ، نویسنده ی کتاب ِ " ایران و ایرانیان " ، و یا دقیق تر، " ایران ، سرزمین و مردم آن " ، چیز زیادی در دست نیست .
در چاپ هفتم دائره المعارف " مایر " ، چاپ آلمان چند سطری در باره ی وی به این شرح ذکر شده است :
" پولاک " یاکوب ادوارد ، سیاح ، تولد 1818 در یکی از نواحی بوهم ، مرگ هشتم اکتبر 1891 در وین ؛ از 1851 تا 1860 در ایران زیست و از 1855 به بعد طبیب مخصوص شاه بود . در 1882 بار دیگر به ایران سفر کرد و بخصوص به مطالعه و تحقیق در منطقه الوند پرداخت . بعد ها در وین به تدریس زبان فارسی مشغول شد .
...
        " دکتر پولاک " عملا معلم طب و جراحی بود ، ولی خودش سمت ِ خویش را دواسازی نوشته است . ظاهرا استخدام او هم به عنوان معلم دواسازی یا حکمت ، که مجموعه ی معلومات طبی آن عصر بوده ، صورت گرفته است . 

۱۳۹۱ مهر ۲, یکشنبه

ایرانی آدمیزاده ای بسیار غمناک و غم انگیز می نماید




شهر ، شهرِ فرنگه
             پیش در آمد :
                            در آغاز سده ی نوزدهم میلادی ، در سال 1808 ، " سرهارفورد جونز"، گماشته ی سیاسی انگلیس  با گروهی از کارکنان سفارت به ایران می آیند . " جیمز موریه " جزو آنان است و منشی ایلچی  . اکنون  آنان از راه بوشهر ، شیراز ، اصفهان ، به تهران رسیده اند .
...
      "  جامه ی ایرانیان از زمان سفر " شاردن "  - دوره  صفویه – تا کنون دگرگونی بسیار یافته است . این جامه هیچ گاه در ارزش و پایداری به پای جامه ی ترکان نمی رسیده ، و اینک بیش  ازپیش از ارزش و پایداری آن کاسته شده است . شیوه های دوخت جامه ی آنان چنان دگرگون شده که هرگاه مد های امروز را با نوشته ها و تصویر های " شاردن " و " لوبرن" بسنجیم دیگر آن مردم را نمی شناسیم .
شگفت انگیز است که ملتی آسیایی که آن همه افسون شده و فریفته ی تظاهر و زرق و برق و درخشندگی است ، چنین جامه هایی تیره رنگ و دلتنگ کننده را که اینک در میان ِ همه ی مردم رایج شده برای تن پوش خود بپذیرند . به راستی در دوران فرمانروایی خاندان زند ، جامه های روشن بسیار باب بود، اما خاندان کنونی حاکم ، شاید برای مخالفت نمودن با زندیان رنگ های تیره را رواج داده اند ؛ این است که ایرانی آدمیزاده ای بسیار غمناک و غم انگیز می نماید، و بسیار چونان کشیشان ِ ارمنی و قدیسانی است که در ترکیه دیده ام .جامه های قهوه ای ، سیاه ، زیتونی ، سبز و آبی تیره را بیش از همه می پوشند . رنگ سرخ را دوست ندارند ."
...
        تهران شش دروازه دارد با آجرهای رنگین با نقش ببر ها و دیگر جانوران که با موزائیک نا هموار درست شده است . شهر کما بیش همانند شیراز است اما به اندازه ی آن شهر بناهای همگانی ندارد و چون تمام در و دیوار شهر از خشت ساخته شده نمایی خشت و گلی دارد .
...
        حرم ِپادشاه از زنان بسیار به اندازه ی خانواده ی عامه مردم تشکیل شده است . همه ی کارکنان حرم از زنان هستند . زنان " فراش " اند . زن فراشباشی است . زنان " شاطر" ند . زن شاطر باشی است . زنی مقام " عرض بیگی " و زن دیگر مقام " ایشک آقاسی " دارد . به سخن کوتاه در حرم به جای هر افسر مرد افسر زن هست و در درون حرم با همان ترتیب و آدابی به شاه خدمت می شود که اقتصاد خارجی کشورش اداره می شود . زنان حرم که برای لذت بخشی به شاه رقص و آواز آموخته اند از سوی بهترین و نخبه ترین استادان رقص و موسیقی پرورده شده اند  . در شیراز یک ارمنی بود که " کمانچه " را بسیار خوب می نواخت . از بخت بد آوازه اش به گوش شاه رسید ؛ بیدرنگ به دربار فرا خوانده شد تا بهترین کمانچه نواز از قلمرو پادشاهی باشد . مرد بیچاره را که در شیراز زن و فرزند و کارهای بازرگانی داشت در هنگام بودن ما در تهران ، در این شهر نگهداشته بودند تا به زنان شاه نواختن " کمانچه " را بیاموزد .