۱۳۹۱ مرداد ۱۳, جمعه

برادرم پادشاه انگلیس چه می کند ؟ دماغش چاق است ؟



پیش در آمد
        " انگلستان نه دوستی دایمی دارد و نه دشمنی دایمی ؛ فقط منافع دایمی دارد ."
" پالمرستون " وزیر خارجه و سپس نخست وزیر انگلستان در نیمه دوم قرن نوزدهم .
...
        دولت انگلستان پس از دو جنگ ایران و روس که مجموعا حدود 11 سال طول کشید ، با توجه به شکست ایران و از دست دادن کلیه اراضی وسیع آن سوی ارس  و تلفات و خسارت های سنگین ، و نیز ناتوانی دربار قاجار در  بر خورد با مشکلات در پیش ، کمتر نگران ایران برای تهدید ِ هندوستان شد .
        دولت انگلستان پس از حمله ناپلئون به روسیه در 1812 میلادی ، بی درنگ در همان سال پیمان اتحاد نظامی با روسیه را منعقد نمود ؛ و سال بعد توسط " سرگوزاوزلی " سفیر خود در تهران ، برای آزادساختن روسیه و گسیل داشتن  آنها از شرق به غرب برای نبرد با ناپلئون ، به میانجیگری میان ایران ِ ضعیف و روسیه ی متحد ِ قدرتمند خود به نفع آن کشور پرداخت . با پیمان گلستان بخش بزرگی از سرزمین های آن سوی ارس : ولایات قره باغ " گنجه " ، شکی، شرفلا ، داغستان و شهر های : دربند و باکو و بخشی از تالش ( لنکران ) به روسیه واگذار شد .




برادرم پادشاه انگلیس چه می کند ؟ دماغش چاق است ؟
شهر، شهر ِ فرنگه
...
        ما پای افزار از پا بیرون کرده به پیشگاه شاه رفتیم . چون درون شدیم ایلچی نامه در دست به سوی تخت بالا رفت . میرزا شفیع صدراعظم ، در نیمه ی راه به او رسیده نامه را گرفته بالا برد و در برابر پادشاه نهاد و بازگشت . پیشکش ها را از من گرفت و در همانجا نهاد . آنگاه ایلچی متن سخنرانی  نوشته شده را به زبان انگلیسی خواندن گرفت . نخست شاه شگفت زده گشت ، اما از اینکه جعفرعلی- خان نماینده ی انگلیس در شیراز پیش آمد و خواندن آن را به فارسی آغاز کرد ، شاه بسیار خشنود می- نمود .
و این است متن سخنرانی : امید که پسندیده ی اعلیحضرت آید !
" خداوندگار ِ من پادشاه انگلیس آرزو می کند پیوند های دوستی و پیوستگی میان پادشاهان ایران و انگلستان استوار تر شود ؛ و مرا به نمایندگی برای بیان ِ این آرزو هاو نیت ها به پایتخت اعلیحضرت فرستاده است . من که به چنین کاری گمارده شده ام آن را همیشه نمایان ترین و پر افتخا ر ترین رویداد زندگی خود می شمارم . بنابراین تقدیم نامه ی خداوندگار پادشاه ولی نعمتم به اعلیحضرت ، این اطمینان را به من می دهد که از پشتیبانی آن اعلیحضرت بر خور دار خواهم بود . امید که خداوند بزرگ  که  نقشبند رویداد ها ست اعلیحضرت را در افزایش شوکت و پیشرفت یاری کند ، که ازین پس دوستی و مصالح ایران و انگستان نا گسستنی باشد ! "
شاه در پاسخ گفت :
" برادرم پادشاه انگلیس چه می کند ؟ دماغش چاق است ؟ حالش چطور است ؟"
سپس پرسید :
" آیا پسر همان پادشاه پیشین است که من با مردمانش آمیز گاری داشته ام ؟"
و چون پاسخ داده شد که هنوز همان پادشاه پیشین فرمانرواست ، شگفت زده گفت :
" عجب ! فرانسویان در این باره هم دروغ گفته اند. "
آنگاه ایلچی را بر صندلی زرکوب که ویژ ه او فراهم شده بود نشاندند . افتخاری که هر گز به هیچ ایلچی دیگر داده نشده بود .

پادشاه ِ قدر قدرت ِ فرمانروای جهان !



پیش در آمد
        " انگلستان نه دوستی دایمی دارد و نه دشمنی دایمی ؛ فقط منافع دایمی دارد ."
" پالمرستون " وزیر خارجه و سپس نخست وزیر انگلستان در نیمه دوم قرن نوزدهم .
...
        دولت انگلستان پس از دو جنگ ایران و روس که مجموعا حدود 11 سال طول کشید ، با توجه به شکست ایران و از دست دادن کلیه اراضی وسیع آن سوی ارس  و تلفات و خسارت های سنگین ، و نیز ناتوانی دربار قاجار در  بر خورد با مشکلات در پیش ، کمتر نگران ایران برای تهدید ِ هندوستان شد .
        دولت انگلستان پس از حمله ناپلئون به روسیه در 1812 میلادی ، بی درنگ در همان سال پیمان اتحاد نظامی با روسیه را منعقد نمود ؛ و سال بعد توسط " سرگوزاوزلی " سفیر خود در تهران ، برای آزادساختن روسیه و گسیل داشتن  آنها از شرق به غرب برای نبرد با ناپلئون ، به میانجیگری میان ایران ِ ضعیف و روسیه ی متحد ِ قدرتمند خود به نفع آن کشور پرداخت . با پیمان گلستان بخش بزرگی از سرزمین های آن سوی ارس : ولایات قره باغ " گنجه " ، شکی، شرفلا ، داغستان و شهر های : دربند و باکو و بخشی از تالش ( لنکران ) به روسیه واگذار شد .




پادشاه ِ قدر قدرت ِ فرمانروای جهان !
شهر ، شهر ِ فرنگه
 ...
... " تخت روان " ، نزدیک به سی گامی ِ دروازه ی کاخ ِ پادشاهی ایستاد . از اسبان فرود آمدیم . من و ایلچی ، کلاه از سر برداشته به سوی دروازه ی کاخ روان شدیم . نامه ی پادشاه انگلیس و ظرف ِ پیشکش ها را با خود بردیم . از میان ِ راهروهای تاریک به اتاقی در آمدیم . نوروز خان از خویشان و خاندان پادشاهی و " ایشک آقاسی " یا رئیس تشریفات ِ شاه ، محمد حسین خان مروی از نزدیکان ِ درگاه ، نایب حاجب باشی و بزرگان ِ دیگر را چشم به راه ، برای پذیرایی از ما نشسته دیدیم .
قرار بود که مراسم معرفی ما در " خلوتخانه "  انجام گیرد ؛ در دهه ی عاشورا و زمان ِ سوگواری ، همه ی آئین ها و کارهای دربار کنار گذاشته می شود . بنابراین پادشاه ایران به پادشاه انگلیس ارج بسیار گزارد که بیدرنگ پس از رسیدن ما به " ایلچی " بار داد ؛ به ویژه در این زمان که از کارهای عمومی ، کوتاه زمانی دست کشیده شده بود . نزدیک نیم ساعتی در این جا نشسته به کشیدن دود و نوشیدن قهوه پرداختیم که ایشک آقاسی آمادگی شاه را به ما آگهی داد .و ما باز به حیاط ِ فراخ " دیوانخانه " – تالار بارعام – که گرداگردش بلند پایگان خاندان پادشاهی ایستاده بودند رفتیم . از میان این حیاط از دریچه ای پست به راهرو تاریک و پر پیچ و خم در آمدیم و در ته آن دری فکسنی و به راستی بدتر از در ِ طویله انگلیسی را دیدیم .  در این جا " نوروز خان " ایستاد و ما را به هنجار راهنمایی کرد .
برابر پادشاه رسیدیم . اینک " ایشک آقاسی " ایستاد و ما سر فرود آوردیم . و باز با آهستگی بسیار راه افتادیم و باز در گوشه ای دیگر ایستاده سر فرود آوردیم . سپس بیدرنگ به پیشگاه بار یافتیم . در اینجا تعظیمی بسیار غرا کردیم و راهنمای ما با صدای بلند گفت :
"پادشاه قدر قدرت ِ فرمانروای جهان "
" سر هارفورد جونز بارونت ، ایلچی ِ برادر شما اعلیحضرت پادشاه بریتانیا ، نامه ای و مقداری پیشکش آورده می خواهد خاک پای مبارک باشد، که خاک پای شما سعادت است "
شاه از درون اتاق با صدای بلند گفت :
" خوش آمدید ".

جعبه ی تریاک دان



پیش در آمد
              "  انگلستا ن نه دوستی دایمی دارد و نه دشمنی دایمی ؛ فقط منافع دایمی دارد ."
             "  پالمر ستون " ، وزیر خارجه و سپس نخست وزیر انگلستان در نیمه ی دوم قرن نوزدهم .
...
        افغانستان ما نند خراسان جزء خاک ایران بود ؛ ولی چون افغانستان همجوار هندوستان و راه مهم ورود به شمال غربی هندوستان بود . دولت انگلستان به منظور پیشگیری هرگونه خطر احتمالی ، در اندیشه ی در گیر کردن هر چه بیشتر دولت ایران بر آمد .
        در دوره ی پادشاهی محمد شاه  - پسر عباس میرزا و نوه ی فتحعلیشاه  - افغان ها در هرات به تحریک انگلستان سر به شورش بر داشتند . محمد شاه در سال 1216 خورشیدی برای سر کوبی شورشیان رهسپار هرات شد  ، و آن شهر را محاصره کرد . افغان های شورشی با کمک افسران انگلیسی که در اردوی آنان بودند به سختی پایداری کردند و محاصره قریب ده ماه طول کشید .
دولت انگلستان امید وار بود که با طولانی شدن مدت محاصره ، محمد شاه از ادامه نبرد منصرف شود .
با حمله ی نیروهای ایران برخی از برج های قلعه هرات فرو ریخت . چون امکان شکست شورشیان می رفت دولت انگلستان رسما ایران را تهدید نمود که از محاصره ی هرات دست بر دارد .
انگلستان با کشتی های جنگی خود در خلیج فارس ، جزیره خارک را اشغال کرد و قصد تصرف بوشهر نمود .
_ پیش از حمله ی محمد شاه به هرات  ، انگلستان طبق ماده 7 قرار داد 1814 میلادی که با ایران منعقد کرده بود ، متعهد شده بود " اگر جنگ یا نزاعی فیمابین ایران و افغان اتفاق افتد ، دولت انگلستان را در آن میان کاری نیست و به هیچ طرف کمک و امدادی نخواهد کرد " _



جعبه ی تریاک دان
شهر ، شهر ِ فرنگه
        ... قرار شد در فردای ورودمان به تهران ، آئین ِ معرفی " ایلچی " ، به شاه انجام گیرد ؛ و ایلچی به همان شیوه ای که در قسطنطنیه برای ایلچیان معمول است به پیشگاه فتحعلیشاه بار یابد .
...
         برای معرفی ، خود را سخت آماده کردیم . همگی نعلین سبزِ پاشنه بلند ، و جوراب قرمز ساقه بلند که جامه ی رسمی دربار در پیشگاه شاه است ، بر تن کردیم . در این زمان پیامی رسید که آماده باشیم . در ساعت دوازده به سوی کاخ پادشاهی روانه شدیم .
 آنچه می بایست به شاه پیشکش شود بر روی تکه پارچه ی ساتین سفید در ظرف زرین نهادیم :
    پیکره ی سلطان بریتانیا در میان رجی از الماس .-
    تکه ای الماس شصت و یک عیار، به بهای بیست هزار پوند.-
    جعبه ای کوچک با سرپوشی که کاخ ویندسور بر زمینه ی عاج بر روی آن کنده کاری شده بود .-
    جعبه ای از بلوط ویکتوری ، با پیکره ی نبردِ " ترافالکار " بر زمینه ی  عاج .-
    جعبه ی تریاک دان موزائیک از یشم ختایی ، که تکه ای اطلسی سفید و توری زیبایی آن را پوشانده- بود.
 ایلچی نامه ی پادشاه انگلیس و من ، پیشکش را می بردم . هنگام نهادن ِ پیشکش ها در " تخت روان " و نیز هنگام رفتن ِ گروهی ما ، شیپور به صدا در آمد وسرود ِ " خدا شاه را نگهدارد " را می نواخت .
گروه ما چنین بود :
 بلند پایگان پادشاه ایران -  
 افسران نظام انگلیسی با شمشیر های آخته-
   شیپورزن -
       چهار سپاهی-
" تخت روان " -
 نگهبانان سواره نظام انگلیسی با شمشیر های بر کشیده از نیام-
 افسران پیاده نظام ایرانی -
و جز اینها
...
       گروه ما از میان خیابان های رقت انگیز که از انبوه مردم کنجکاو پر بود گذشته ، به میدانی بزرگ رسید که در آستانه ی آن شیری و خرسی را به زنجیر بسته بودند . از فرازِ پلی به درون ارگ یا کاخ استوار شاه در آمدیم . در این جا ایلچی به پاس احترام پادشاه ایران به نگهبانان خود دستور داد که شمشیرهایشان را در نیام کنند .

به جلگه تهران فرود آمدیم



پیش در آمد
" انگلستان نه دوستی دایمی دارد و نه دشمنی دایمی ؛ فقط منافع دایمی دارد ."
" پالمرستون " وزیر خارجه و سپس نخست وزیر انگلستان در نیمه دوم قرن نوزدهم .
...
... دولت انگلستان برای انکه محمد شاه را پیش از احتمال تصرف هرات ، ناچار به ترک محاصره کند با نفوذی که در دربار هثمانی به ویژه در بغداد داشت ، " علی رضا پاشا " حاکم بغداد را به حمله به ایران تحریک کرد . " علیرضا پاشا "  هنگامی که محمد شاه هرات را در محاصره داشت به خرمشهر حمله برد . مردم آن ناحیه را قتل عام نمود و اموال آنان را به غارت برد .
        " هنری الیس " ، وزیر مختار انگلستان در تهران در نامه که در 26 آوریل 1836 میلادی  - سالی که محمد شاه به هرات لشگر کشید و آن را محاصره نمود – به " پالمرستون " وزیر خارجه انگلستان نوشت و تاکید کرد که :
" آرام بودن مرزهای جنوبی و غربی ایران ، مایه دل آسانی و آزادی شاه – محمد شاه – و تقویت اوست"
وزیر مختار انگلستان در تهران به وزیر خارجه خود خاطر نشان می دارد که مصلحت و منافع دولت انگلستان در آن است که مرز های جنوبی و غربی ایران را آرام نگذارد ؛ " علی رضا پاشا " ، حاکم بغداد در همان سال به خرمشهر حمله کرد و آرامش جنوب غربی کشور را در هم ریخت .




به جلگه تهران فرود آمدیم
شهر ، شهر ِ فرنگه
        ... رفته رفته به جلگه ی تهران فرود آمدیم . شهر نسبت به ما در سوی شمال 25 درجه خاوری بود . در سوی راست ویرانه های فراوان ِ شهر باستانی " ری " در پای کوهها ی نزدیکتر پراکنده است
        نزدیک تهران گروهی انبوه و در پیشاپیش آنها " نوروز خان " ، یکی از بستگان و رئیس تشریفات ِ شاه به استقبال ما آمدند . هر چه به باروهای شهر نزدیکتر می شدیم مردم ، بیشتر می شدند . بر دروازه ی شهر چندین رده از سربازان ِ نظام نو با جامه های همانند سربازان روسی ، و با انضباط اروپایی ایستاده بودند . در گذشتن از کوچه های تنگ و ساختمانهای فلاکت بار چیزی که نشانه ی توانمندی را با خود داشته باشد ندیدیم . در جلوی درِ خانه ی" حاجی محمد حسین خان" دومین وزیر شاه از اسبان ِ خود فرود آمدیم . میزبان برای پذیرایی ما میز و صندلی هایی آورده بود . هر چند اینجا خانمان ِ خودش بود و او به تازگی برای زیستگاه ایلچی تهی اش کرده بود ، از همه ی عمارت هایی که در شیراز یا اصفهان دیده بودیم بد تر بود . همه ی دارایی های کشور نزد پادشاه گرد می آید ، و دیگر در سراسر کشور هر چه هست ناداری و تهیدستی است .
        پذیرایی از فرستادگان پادشاه انگلیس از زمان ِ ورود ما به ایران تا رسیدن به پایتخت ، در همه جا با بزرگترین ارج گزاری ها از سوی تمام طبقه های ایران همراه بود ؛ و اینک سفر ما به تهران با امتیازهای ویژه و شادی بخش به پایان می رسید .
...
تهران
        ... در روز رسیدن بر آن شدیم که نخستین بار باید خداوند ِ خانه ی ما به دیدارمان آید . " حاجی محمد حسین خان گنجور " ، که یک روز بعد وزیر شد در این امر تردید نموده گفت :
" انتظارم این است که ایلچی نخست از من دیدار کند . "
اما " سر هارفورد جونز " ، بیدرنگ با این تعبیر که در میان نا متمدن ترین مردم های جهان رسم است که نخست میزبان به میهمان توجه کند ، دشواری را از سر راه بر داشت . توضیح ایلچی بسنده بود و وزیر با ملک الشعراء و برخی دیگر از بلند پایگان به دیدار " ایلچی " آمد .