پیش در آمد :
" انگلستان ، نه دوستی دایمی داردو نه
دشمنی دایمی؛ فقط منافع دایمی دارد "
_ " پالمرستون " ، وزیر خارجه و سپس
نخست وزیر انگلستان در نیمه دوم قرن نوزدهم _
...
با تسلط انگلستان بر هندوستان و اهمیت استثنایی این کشور زرخیز برای انگلستان
، کشور ایران که در همسایگی آن قرار داشت مورد تهدید ها و تجاوز ها قرار گرفت .
دولت های انگلستان همواره توجه دقیق داشتند که
هیچ خطری از جانب هیچ همسایه ای کشور هندوستان را که موجب افزونی ثروت و آبادانی
انگلستان ، و در نتیجه تقویت قدرت نظامی آن شده بود تهدید نکند . به همین جهت
سیاست استراتژیک انگلستان ، ضعیف نگه داشتن کشور ایران و جدا کردن بخشهایی از
اراضی وسیع آن ، و دخالت ها و اعمال نفوذ ها در دربار ایران بود .
"
سر گور اوزلی " ، " سر جان مک دونالد " ، " سر هار فورد جونز
" ، همگی ایلچی –سفیر کبیر – انگلستان
در دربار قاجار بودند که با میانجیگری در جنگ روسیه با ایران ، که مدت حدود 11 سال
به درازا کشید و سرانجام منجر به پیمان " گلستان " در 25 مهر ماه
1192 خورشیدی ، و پیمان ترکمانچای در 22 بهمن 1207 گردید ، تنها نمونه هایی از
رویداد های غم انگیز تاریخ ما است .
از بوشهر تا شیراز-4
به شیراز رسیدیم
شهر ، شهر ِ فرنگه
بامداد روز سی ام دسامبر 1808 که برای آمدن رسمی ما به شیراز تعیین شده بود
همه ی همراهان ِ " ایلچی " جامه ی رسمی خود را پوشیده ، و " ایلچی
" ، جامه ی ایرانی یا " کاتبی" درست شده از شال را که با پوست ِ
سمور آستر شده بود به تن داشت . این جامه را که ویژه ی شاهزادگان است "
سرهارفورد جونز "از آن رو بر تن کرده بود تا پایگاه بلند خود را به مردم
بنمایاند .
در دو میلی شهر با برخی از بزرگان ِ شهر دیدار کردیم . در این هنگام بگو
مگویی دراز دامن در گرفت که آیا این گروه نیز باید به احترام " ایلچی
" از اسب فرود آیند یا نه. اگر کریم
خان ، آورنده نامه ی پادشاه پا در میانی نکرده بود اینان تسلیم نمی شدند ؛ وی اسب
خود را به پیش تاخت و گفت :
"مرا شاه فرستاده است تا هوشدارم که با
نمایندگان پادشاه انگلیس سخت به شایستگی رفتار شود . رفتار کنونی شما را به شاه
گزارش خواهم کرد . "
این
اشاره تاثیر دلخواه ِ خود را کرد و چون همراهانش نزدیک شدند بزرگان ِ شهر از اسب
بزیر آمدند و از این سو من و برخی از بزرگان ِ گروه انگلیسی از اسبان خود پیاده
شدیم و برای دیدار آنهاپیش رفتیم . ایلچی گفت :
" می خواهد جز برای وزیر برای هیچ کس دیگر
از اسب پیاده نشود . "
کسانی که با اکراه از اسب پائین آمدند : بایرام
علیخان قاجار ، ایشک آغاشی یا رئیس تشریفات حرم شاهزاده ، و حسن خان قاجار بودند
که هر دو از خاندان پادشاه بودند ؛ و نیز احمد بیگ ، یکی از پسران نصرالله خان
نخست وزیر شاهزاده ، و میرزا زین العابدین منشی باشی .
ما به آهستگی در دل د شت پیش راندیم و همچنان که به سوی شهر روان بودیم،
هیابانگ ها و شماره ی مردمان افزایش می یافت
چندان که ، کما بیش جای سوزن انداز نبود. مهماندارما ، بر اسب ِ نیرومند و
بزرگ خود نشسته ، همه جا را زیر چشم داشت . گروهی را به جلو هل می داد و گروهی را
پراکنده می ساخت. کسانی را که از انجام دادن فرمان هایش تن می زدندبی دریغ زیر زخم
های تازیانه می گرفت .
سر انجام راه باز شد . " ایلچی " ، در پیشاپیش و بزرگان ِ ایران
گرداگرد او، و بدنبال آنها همراهان ِ ایلچی به ترتیب پایه و مقام و سپاهیان و
نگهبانان به شهرشدند . از خیابان های بسیار گذشته به بازار وکیل که بنایی فراخ و
جا دار است رسیدیم . دکان ها باز بود و بهترین کالا ها برای نمایش ِ فراوانی و
آسایش کشور در پیشخوانها بود .
ایلچی از برابر هر دکانی که می گذشت خداوند
ِ دکان از جای بر می خاست ، زیرا می دانست که دیر برخاستن همان و نوش ِ جان کردن ِ
تازیانه همان .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر