۱۳۹۱ خرداد ۲۸, یکشنبه

آب ِ ریه می کشیم !






آب ِ ریه می کشیم  ! – بخوانید بر وزن ِ آب ِ حوض می کشیم –
شهر ، شهر ِ فرنگه
        چرخ و فلک که یادتون هست . در تهرون ، چرخ ِ فلک ِ " لونا پارک " ، از همه ی چرخ و فلک ها معروف تر بود ! معروف تر از چرخ و فلک ِ " ها ید پارک لندن " و یا چرخ و فلک ِ " وین " .
چرخ و فلک سیار بود و در کوچه پس کوچه ها اینور و اون ور میشد ؛ در سر ِ چارسویی میخکوب می شد و مرد چرخ و فلکی  ، از مادر ِ بچه ها برای هر دور چرخش  چند قرانی می گرفت ، و بچه ها ی سوار شده در چرخ و فلک را می چرخاند ، و تا بچه ها بخوان سر گیجه بگیرن و زر بزنند ، پیاده شون می کرد .
...
        همین چند سال پیش بود که در شهرِ بازی " مینی سیتی " ، یا بگفته ی دخترک پنج ساله مان آزاده  ، " مینی تی سی " ، وقتی او را در چرخ و فلک نشاندیم و گردش شروع شد ،بتدریج ما را اشباح هراسناک دید و دل آشوبه گرفت . ترسید و لرزید و به گریه افتاد . عجب بازی احمقانه ای !
...
         دستم ، " مچ شده " . این گفته ی مادر م بود پس از بلند کردن ِ گلدا نی کوچک ، در یکی از روزهای آبان ماهی که رفت  . و شد آنچه نباید می شد . مادرم در چرخ وفلک ِامروزی گرفتار شد و چرخید و چرخید ، و هنوز هم می چرخد و می چرخد . مادر ، در بند نا گشودنی ِ" دکترهای متخصص" شهر ِ بی قواره ی تهرون ِ افتاد است  . این جماعت ِ شهر ِ فرنگی متخصص و فوق متخصص ، هشت شان گرو نه ِ شان نیست ، چون اون شهر ِ فرنگی روستایی آواره در تهرون . اما ، گدا صفتانه چشم ِ شان به دست این و آن است . هماهنگی پلیدی با هم دارند و بوی سکه را خیلی خوب حس می کنند !!!
چرخ و فلک های امروزی را در زمین می کارند ؛ آن هم نه در  هر زمین ِ بی قواره ی گم و گور . 
        هر دور ِ چرخ و فلک را "متخصصی" ، می چرخاند :
        _ دور ِ رادیو لوژی و سونو گرافی
        _ دور ِ گچ گیری
        _ دور ِ فیزیو تراپی
        _ دور ِ اکو ی قلب
        _ دور ِداپلر . آن هم از نوع ِ رنگی
        _ دور ِ سیتو آنژیو گرافی
        _ دور ِ اسپیراسیون ِ مایع با گاید ِ سونو . و این همون آب ِ ریه می کشیم  است !
...
        تماشایی است  اون ادا و اطوار گروه ِِ  " دکترهای متخصص " . نمی دانم چرا این خلایق ِ کمر باریک و بینی بریده منشی و ... نمی توانند آب بینی شان را بالا بکشند و فین کنند ؟ بی انصافی است اگر نگویم زمان را در انتظار های چند ساعته ، بخوبی می توان تحمل کرد ؛ جای نگرانی نیست ، در توالت ِ عمومی ،  محل  ِ ویژه برای " بیماران ِ " ویلچر " سوار، هست !
...
        مادر ، چون " آزاده " ، اکنون از چرخ و فلک بیرون است . تکیده است و از اشتها افتاده . سرش گیج می رود و قلبش ، تپش ِ تند تر گرفته .  مادر رنگ به رخسار ندارد .
...
     دکتر فوق تخصص ، در رد یابی " خون مرده ای " که گمان می کرد سبب این ناراحتی است، دستور " داپلر "از عروق ِ اندام ِ تحتانی داد ، جای دست و پا را عوضی گرفت !!!
...
شهر ، شهر ِ فرنگه  .
        

۱۳۹۱ خرداد ۲۴, چهارشنبه

اگر حاکم بر پشت ِ اسب بدیدار من نیاید به هیچ روی به او اعتنایی نخواهم کرد





اصفهان -2
شهر ، شهر ِ فرنگه
        منشی ِ ایلچی انگلیس در ادامه سخن از اصفهان می گوید :
"در چهار میلی اصفهان با دسته ی طلایه ی پیشواز کنندگان ِ اصفهانی بر خورد کردیم ؛ همچنان که به سوی شهر پیش می رفتیم ، آیندگان چنان افزایش یافتند که همه ی محاسبه ها یا حدس های ما را بر هم زد . با این که بی دریغ بر سر و کله ی این مردم تازیانه زده می شد ، نمی توانستیم را ه را برای گذشتن ِ خود باز نگهداریم .
همه گونه آدمی سوار بر اسب ، قاطر ،خر و افزون بر این ، انبوهی با پای پیاده آمده بودند .
نخست بازرگانان شهر ، نزدیک سیصد تن و همه در صنف های جداگانه ، و سپس گروهی از روحانیان ارمنی ، اسقف و بزرگان ِ این طایفه در جامه های کشیش مآبانه ، با پرچم ها ی ابریشمین آمدند . بر پرچم ها پیکره ی مسیح مصلوب ِ نجات دهنده ، نقش شده بود . اسقف که مردی پیر و محترم با ریش سفید بود ، بسته ی اونجلیست ها را در مخملی ارغوانی رنگ به ایلچی داد ؛ سپس با کشیشا ن ِ همراه ِ خود دعاهای مرسوم ِ کلیسا را خواندند .
        چون به جلگه ی اصفهان در آمدیم دور نمای شهر پدیدار گشت . در نزدیکی های شهر به آهستگی پیش می رفتیم و هنوز سر و کله ی حاکم پیدا نشده بود .
ایلچی اشاره کرد که هیچ گونه " استقبالی " را جز آن که حاکم ِ شهر پیشاپیش آن باشد نخواهد پذیرفت .
        چون به آغاز ِ یک راه ِ فراخ و زیبا در میا ن ِ دو دیوار ِ بلند در آمدیم دو تن از بزرگان ِ شهر پیش آمدند . اینجا آغاز ِ باغستانهای اصفهان بود . هنوز با باروهای اصلی شهر یک میل فاصله داشتیم . در ته ی این راه چادری بر افراشته دیدیم . گفتند به فرمان ِ حاکم شهر این چادر برای ایلچی زده شده و حاکم در درون آن چشم به راه ِ رسیدن ِ ایلچی است .
ایلچی اسب خود را نگهداشت و گفت اگر حاکم بر پشت اسب بدیدار من نیاید به هیچ رو ی به او اعتنایی نخواهم نمود، به چادر های خودمان و از آنجا یکراست به تهران خواهم رفت .
این گفته ی ایلچی پی آمد ِ دلخواه را به بار آورد ؛ حاکم چند گام از چادر بیرون آمد . در آنجا با ما خوش و بش کرد ؛ آنگاه به سوی او پیش رفته از اسبان ِ خود فرود آمدیم .چادر ِ ایلچی را در جایی بنام " سعادت آباد " بر افراشته بودند . در کف ِ چادر قالی هایی گسترده بود . بر روی آنها میوه و شیرینی به فراوانی چیده بودند .
صندلی های کهنه ، مانند آنهایی که در حجاری های تخت جمشید دیده می شود برای ما آورده بودند، و ما ناچار نبودیم برای کندن ِ کفش ها ی مان در آزار بیفتیم . آنگاه " قلیان " کشیدیم و شیرینی خوردیم .
...

او همیشه در تخت ِ روان بود




پیش در آمد :
        " انگلستان ، نه دوستی دایمی داردو نه دشمنی دایمی؛ فقط منافع دایمی دارد "
_ " پالمرستون " ، وزیر خارجه و سپس نخست وزیر انگلستان در نیمه دوم قرن نوزدهم _
...
        با تسلط انگلستان بر هندوستان و اهمیت استثنایی این کشور زرخیز برای انگلستان ، کشور ایران که در همسایگی آن قرار داشت مورد تهدید ها و تجاوز ها قرار گرفت .
دولت های انگلستان همواره توجه دقیق داشتند که هیچ خطری از جانب هیچ همسایه ای کشور هندوستان را که موجب افزونی ثروت و آبادانی انگلستان ، و در نتیجه تقویت قدرت نظامی آن شده بود تهدید نکند . به همین جهت سیاست استراتژیک انگلستان ، ضعیف نگه داشتن کشور ایران و جدا کردن بخشهایی از اراضی وسیع آن ، و دخالت ها و اعمال نفوذ ها در دربار ایران بود .
" سر گور اوزلی " ، " سر جان مک دونالد " ، " سر هار فورد جونز "  ، همگی ایلچی –سفیر کبیر – انگلستان در دربار قاجار بودند که با میانجیگری در جنگ روسیه با ایران ، که مدت حدود 11 سال به درازا کشید و سرانجام  منجر  به پیمان " گلستان " در 25 مهر ماه 1192 خورشیدی ، و پیمان ترکمانچای در 22 بهمن 1207 گردید ، تنها نمونه هایی از رویداد های غم انگیز تاریخ ما است .

اصفهان -1
 شهر ، شهر ِ فرنگه
        کاروان ِ ایلچی ِ انگلیس به اصفهانک در پای رشته بلندی هایی رسید ه وپیش به سوی اصفهان می رود . " جمیز موریه " ، منشی ایلچی ، ادامه ی سخن می دهد :
" ساختمانهای بسیار که در سراسر جلگه ی اصفهان دیده می شود ، ممکن است در مسافر این پندار را پدید آورد که به ناحیه ای بسیار پر جمعیت وارد می شود .
        روستای اصفهانک اینک دژی کوچک است ، و مردم در چهار دیواری آن محصور شده اند .
        ایلچی که از سوی پادشاه ِ انگلیس دستور داشت که با احتیاط ِ بسیار بکوشد تا با همراهانش در ایران ، با احترام و توجه رفتار شود ، آشکارا می خواست که حاکم ِ شهر، " عبدالله خان " ، پسر " محمد حسین خان " ، دومین وزیر ِ شهریار ایران ، به تن ِ خود، برای دیدارِ او از شهر بیرون آید ؛ ودر حالی که می پنداشت با این کار پیشتر همداستانی شده است ، در راه شنید که حاکم ِ شهر قصد ندارد از شهر بیرون آید ، مگر اینکه نامه ای در این زمینه از خود ِ ایلچی دریافت کند . در نتیجه ما کوتاه زمانی درنگ کردیم و ایلچی این یادداشت را نوشت :
" هر چند من فکر می کنم که خود ِ چنین توجهی را از سوی خان به پاس ِ دوستی سزا دارم ؛ چون از سوی پادشاه انگلیس آورنده ی نامه ای برای پادشاه ایرانم ِ، تردیدی ندارم که حاکم باید به استقبال گردن نهد، و این ارجی است که به پادشاه کشور خود می افزاید ."
...
        شایان ِ ذکر است که از آغاز ِ سفر ِ ما ، " سر هارفورد جونز " ،کار های احتیاط آمیزِ همانندی را برای ارجگزاری ِ تمام به نامه ی پادشاه ِ انگلیس انجام داد . او همیشه در " تخت ِ روان " بود؛ ده سوار هندی با افسری در پیرامونش می رفتند ، و هرگز بی آنکه نگهبانان آیین ارجگزاری به جای آورند و شیپور بنوازند ، از " تخت ِ روان " پیاده نمی شد .  هر جا درنگ می کردیم او را در چادر زرین جای می دادیم ، و نگهبانی با شمشیر ِ آخته ، بر در ِ چادر می ایستاد . هیچ کس حق نداشت که هنگام ِ نشستن به ایلچی پشت بگرداند .
نامه ی پادشاهان در خاور ارج ویژه دارد ، و ارجی که با انجام این آیین ها به نامه ی سلطان ِ خود می گزاریم برای ایرانیان سرمشق شده ، آنان را به ارجگزاری به نمایندگان پادشاه انگلیس بر می انگیخت ."
...

شاهزاده در خدمت ِخود تنها هزار سوار ِ مزد بگیر دارد





پیش در آمد :
        " انگلستان ، نه دوستی دایمی داردو نه دشمنی دایمی؛ فقط منافع دایمی دارد "
_ " پالمرستون " ، وزیر خارجه و سپس نخست وزیر انگلستان در نیمه دوم قرن نوزدهم _
...
        با تسلط انگلستان بر هندوستان و اهمیت استثنایی این کشور زرخیز برای انگلستان ، کشور ایران که در همسایگی آن قرار داشت مورد تهدید ها و تجاوز ها قرار گرفت .
دولت های انگلستان همواره توجه دقیق داشتند که هیچ خطری از جانب هیچ همسایه ای کشور هندوستان را که موجب افزونی ثروت و آبادانی انگلستان ، و در نتیجه تقویت قدرت نظامی آن شده بود تهدید نکند . به همین جهت سیاست استراتژیک انگلستان ، ضعیف نگه داشتن کشور ایران و جدا کردن بخشهایی از اراضی وسیع آن ، و دخالت ها و اعمال نفوذ ها در دربار ایران بود .
" سر گور اوزلی " ، " سر جان مک دونالد " ، " سر هار فورد جونز "  ، همگی ایلچی –سفیر کبیر – انگلستان در دربار قاجار بودند که با میانجیگری در جنگ روسیه با ایران ، که مدت حدود 11 سال به درازا کشید و سرانجام  منجر  به پیمان " گلستان " در 25 مهر ماه 1192 خورشیدی ، و پیمان ترکمانچای در 22 بهمن 1207 گردید ، تنها نمونه هایی از رویداد های غم انگیز تاریخ ما است .

شیراز
شهر ِ شهر ِ فرنگه
" موریه " ، منشی ِ ایلچی ِ انگلیس در ادامه شرح سفرشان از بوشهر تا تهران می گوید :
        " به خانه ای که برای زیستگاه ما گزیده شده بود رسیدیم . خانه بسیار فراخ و پاکیزه واز آجر زرد بازساخته شده بود ؛ اما نیاز به بازسازی داشت .
شیرینی بسیار در بساط گسترده بودند . ارمغان های بی شماری از جاهای گونه گون برای ما فرستاده بودند  . بیشتر بره های زنده و میوه و شیرینی های گونه گون بود .
        " علی میرزا" ، شاهزاده ی شیراز از شاهزادگان ِ خوشخوی است . پس از" عباس میرزا" ، حاکم آذرآبادگان و ولیعهد ، محبوب ترین فرزند، در نظر شاه به شمار می رود . جوانی است جالب توجه ، بسیار خوش سیما و خوش رفتار ؛ با جامه ای بسیار گرانبها ، بالا پوش سینه مروارید آجین ؛ و بر کمربند ِ بسیار گرانبهایش ، خنجری آویخته با االماس های بسیار زیاد که بر نوک این خنجر نشانده اند،چشم را خیره می کند .بر بخش بالای کت ِ زردوزی سرخ پر رنگ او، پوست ِ خز پر مویی دوخته شده و بر گرداگرد کلاه ِ سیاهش ، شالی از کشمیر پیچیده و در پهلویش ، ریسمانی از زیباترین مروارید ها در قالب پهن ِ زرین جای دارد . در پیش ِ روی او، قلیان با شکوهی است سراسر گوهر نشان از گوهر های گرانبها .
کالسکه ی گرانبهای شکار ، جامه های گرانبها ی هوسبازانه ، و تنوع و سلیقه ی اهل " حرم " ، سالانه صد هزار" تومان" را بر باد می دهد . با این همه جوانی و کم سالی – تنها نوزده سال دارد – هشت فرزند دارد .
        در کشوری که حاکمان دیگر به بریدن گوش ، سوراخ کردن بینی و از کاسه در آوردن ِ چشم می پردازند ، او تنها به مجازات ِ چوب و فلک ِ بسیار سبک بسنده می کند .
        شاهزاده در خدمت ِ خود تنها هزار سوار ِ مزد بگیر دارد ؛ که دویست تن از آنها از تیره ی بختیاری ، و نگهبانان ِ او هستند . اما در هنگام ِ نیاز می تواند بیست هزار سوار به میدان ِ جنگ گسیل دارد . سپاهیان ، جامه و جنگ افزار ِ خود را خودشان فراهم می کنند ؛ و سالانه چهل غروش عثمانی و روزانه ، یک من – هفت پوند و یک چارک – جو ، دو من کاه و یک چارک گندم می گیرند ."
...

۱۳۹۱ خرداد ۱۹, جمعه

همگی جامه های ژنده بر تن داشتند




پیش در آمد :
        " انگلستان ، نه دوستی دایمی داردو نه دشمنی دایمی؛ فقط منافع دایمی دارد "
_ " پالمرستون " ، وزیر خارجه و سپس نخست وزیر انگلستان در نیمه دوم قرن نوزدهم _
...
        با تسلط انگلستان بر هندوستان و اهمیت استثنایی این کشور زرخیز برای انگلستان ، کشور ایران که در همسایگی آن قرار داشت مورد تهدید ها و تجاوز ها قرار گرفت .
دولت های انگلستان همواره توجه دقیق داشتند که هیچ خطری از جانب هیچ همسایه ای کشور هندوستان را که موجب افزونی ثروت و آبادانی انگلستان ، و در نتیجه تقویت قدرت نظامی آن شده بود تهدید نکند . به همین جهت سیاست استراتژیک انگلستان ، ضعیف نگه داشتن کشور ایران و جدا کردن بخشهایی از اراضی وسیع آن ، و دخالت ها و اعمال نفوذ ها در دربار ایران بود .
" سر گور اوزلی " ، " سر جان مک دونالد " ، " سر هار فورد جونز "  ، همگی ایلچی –سفیر کبیر – انگلستان در دربار قاجار بودند که با میانجیگری در جنگ روسیه با ایران ، که مدت حدود 11 سال به درازا کشید و سرانجام  منجر  به پیمان " گلستان " در 25 مهر ماه 1192 خورشیدی ، و پیمان ترکمانچای در 22 بهمن 1207 گردید ، تنها نمونه هایی از رویداد های غم انگیز تاریخ ما است .

از بوشهر تا شیراز -2
شهر ، شهر ِ فرنگه
              " جیمز موریه " در ادامه ی سفر ِ هیئت نماینده ی دولت انگلیس  در ایران می گوید که :
" در روز یکشنبه هجدهم دسامبر سال 1808 ، پس از آنکه من در چادر " ایلچی " ، آئین های دینی به جای آوردم به بازدید " محمد نبی خان " – فرمانفرمای بوشهر – رفتیم . با اینکه چادر او به اندازه ی یک سنگ پرتابی با ما فاصله داشت بنا به رسم کشور تا آنجا سواره رفتیم . چون کفش و پوتین از پا بیرون آوردیم ، او و " سرهار فورد جونز " ،دمی چند با اصرار برای نشستن تعارف کردند، و سر انجام ما بر صندلی ها یی که فراهم کرده بودند نشستیم . پس از آنکه بارها تعارف ها از دو سو شد ، خاموشی یی سنگین که بنا به معمول نشانه ی دیدار های رسمی است حکمفرما گشت .  تا اینکه برای زدودن خستگی ما ، قلیان آوردند و قهوه و شربت  به دنبال آن ؛ مهمانی با شیرینی که در سینی های جداگانه می آوردند و هر سینی را در برابر دو مهمان می گذاشتند  پایان گرفت .
تنها بخش ِ نا دلپسند این مهمانی این بود که دو تن از خدمتکاران ِ پذیرایی کننده ، شیرینی ها را با دستهای آلوده خود شکسته با دهان نا بهداشتی خود گرد و غبار آنها را فوت می کردند و پیش ِ روی ما می گذاشتند . پس از شستشوی دست و کشیدن قلیان ، بدرود گفته و ایلچی را برای گفتگوی با " خان " ، تنها گذاشتیم .
        " موریه " ادامه می دهد که :
"صبحگاه روز نوزدهم هنگام دمیدن آفتاب ، اردوگاه ِ ما بر چیده شد . صبحانه با شتاب در چادر ایلچی خورده شد . اما برای دیدار " محمد نبی خان " که پیشاپیش دو اسب و شمشیرِ خود را به ارمغان فرستاده بود تا ساعت نه صبح در آنجا ماندیم .
در ساعت دو نیم از دژی کوچک به نام " خوشاب " گذشتیم . در آنجا گروهی انبوه از مردمان برای تماشای گذشتن ما چشم به راه ایستاده بودند ؛ اینان نیزه های دسته چوبی ، تفنگ های فتیله ای ، شمشیر و سپر داشتند و با دو شلیک ، سلام ِ نظامی دادند . همگی جامه های ژنده بر تن داشتند . دو مرد گزیده از دهکده بر پشت اسبان ّ باریک تن ِ خود برای ما هنر نمایی می کردند .
        از " خوشاب " تا برازجان زمین زیر کشت بود و در نزدیکی دهکده ی " برازجان " ، برزگران را دیدیم که خیش ها را بر شانه ها ی شان نهاده به خانه های خود می رفتند .
برازجان مجموعه ای است از کلبه هایی که گرداگرد دژی ساخته شده است .
ده دقیقه پس از ساعت دوازده به " دالکی " رسیدیم . دالکی با شکافی که در کوه هست نمایان می شود .
        روز بیست و چهارم دسامبر در ساعت دو و نیم به کازرون رسیدیم .هنگام ِ گذشتن ، زنان ِ روستا بر فراز بام ها گرد آمده ، با صدای بسیار بلند به ما سلام می گفتند . آوای آنها از راه دور هم نا دلپسند نبود . ما در میان ِ مردم پول پرتاب می کردیم که به شلوغی چشم انداز می افزود ، و آنها هیجان زده با سخت کوشی بسیار، غرغر کنان با دست و پا به سوی پول ها یورش می بردند .

ریه های اذان گو آنگونه تمرین یافته بود که صدایش از شیون شیپور نیرومند تر بود .




پیش در آمد :
        " انگلستان ، نه دوستی دایمی داردو نه دشمنی دایمی؛ فقط منافع دایمی دارد "
_ " پالمرستون " ، وزیر خارجه و سپس نخست وزیر انگلستان در نیمه دوم قرن نوزدهم _
...
        با تسلط انگلستان بر هندوستان و اهمیت استثنایی این کشور زرخیز برای انگلستان ، کشور ایران که در همسایگی آن قرار داشت مورد تهدید ها و تجاوز ها قرار گرفت .
دولت های انگلستان همواره توجه دقیق داشتند که هیچ خطری از جانب هیچ همسایه ای کشور هندوستان را که موجب افزونی ثروت و آبادانی انگلستان ، و در نتیجه تقویت قدرت نظامی آن شده بود تهدید نکند . به همین جهت سیاست استراتژیک انگلستان ، ضعیف نگه داشتن کشور ایران و جدا کردن بخشهایی از اراضی وسیع آن ، و دخالت ها و اعمال نفوذ ها در دربار ایران بود .
" سر گور اوزلی " ، " سر جان مک دونالد " ، " سر هار فورد جونز "  ، همگی ایلچی –سفیر کبیر – انگلستان در دربار قاجار بودند که با میانجیگری در جنگ روسیه با ایران ، که مدت حدود 11 سال به درازا کشید و سرانجام  منجر  به پیمان " گلستان " در 25 مهر ماه 1192 خورشیدی ، و پیمان ترکمانچای در 22 بهمن 1207 گردید ، تنها نمونه هایی از رویداد های غم انگیز تاریخ ما است .

از بوشهر تا شیراز -1
شهر ، شهر ِ فرنگه
      -  همراه و همسفر شویم با " جیمزموریه "، و راه بوشهر تا شیراز در پیش گیریم . -
" موریه " می گوید :
      "  روز هفدهم دسامبر 1808 برای رفتن تعیین شد . در روز شانزدهم ، کشتی " ترنیت " به فرماندهی ستوان " سیلی"  با نامه های " ایلچی " برای حکومت هند ، به سوی بمبئی رفت . روز بعد کشتی " سفایر " که می بایست پیامهایی را به انگلستان برد به خارک رفت تا از آنجا آهنگ انگلیس کند."
...
       " چنین احساس کردم که سرمای هوا که بزودی فرا می رسید شاید خدمتکار هندی مرا خواهد کشت، از این رو او را به بمبئی فرستادم .
        غریو شیپور ِ بیداری سربازان ، و بانگ اذان گویی که مومنان را به نماز فرا می خواند، از روز  سفر می گوید . ریه های اذان گو آنگونه تمرین یافته بود که صدایش از شیون شیپور نیرومند تر بود .
صبح ساعت یازده و ربع، " ایلچی " بر اسب خود نشست تا از بوشهر بیرون رود . برای اینکه مردم به او نظر خوبی پیدا کنند، پیشتر از ستاره شناسان خواسته بود که ساعتی خوب را برای رفتن او معین کنند.
همراهان ِ " سر هارفورد جونز " عبارت بودند از: آقای شرایدن ،آقای بروس ،کاپیتان سوترلند ، کرنت ویلک ، دکتر جونز ، و من . ایلچی خود دو نوکر سوئیسی ، یک مهتر انگلیسی ، دو درزیگر یکی انگلیسی و دیگری پرتقالی  و به تقریب شش خدمتکار هندی و شماری انبوه ایرانی  داشت .
        سواره نظام ما ، ده سر اسبان ِ ید ک بود که هر کدام را یک " جلودار " یا مهتر ِ خوش پوش راهنمایی می کرد . رئیس جلوداران با چماقش " عرض بیگ " - یا رئیسِ درخواستها - بود و شش " شاطر " یا قاصد ِ دونده  که پیشاپیش " ایلچی " می رفتند .
       " ایلچی " بر اسب ِ گزیده ی تازی بر نشسته و در سوی راستش ، " شاطر باشی ِ " بلند بالایی بود که برای این کار بر گزیده شده بود ؛ پس از آن بزرگان گروه که در میان آنها شماری " منشی " بودند می رفتند .در سمت راست و چپ ، قلیان چاق کن ها که جعبه های ابزار قلیان را با خود می بردند راه می رفتند .
در پس ِ مهان و منشیان ، گروه انبوه از ایرانیان سوار بر اسب می آمدند.
قاطران ، بار و بنه را پیشاپیش می بردند . چون به منزلی برای ماندن می رسیدیم  ، پیشتر چادر های ما افراشته و آماده شده بود .

۱۳۹۱ خرداد ۱۴, یکشنبه

خبر ِ خوشی برات آوردم



خبر خوشی برایت آوردم !
شهر ، شهر ِ فرنگه
        گوش کنید ؛ این " موریه " است که می گوید :
" من نباید شیوه ی ابلاغ تغییر حاکم را در بوشهر، که نمونه ای از خوی ایرانی است از قلم اندازم . پیام آور نزد ِ " محمد جعفر " آمد و گفت :
" بیا ، اکنون زمان ِ آن است که سر کیسه را شل کنی ؛ دیگر بازرگان یا زندانی نیستی ؛ دیگر فروشنده دانگری ( گونه ای پارچه ی کتان خشن ) نیستی ؛ حکمرانی  . باید بخشنده باشی . من خبر خوشی برایت آورده ام . اگر دستور داده بودند که سر از تنت جدا کنم ، با شادمانی بسیار این کار را می کردم . اما اکنون که برایت مژده آورده ام ، باید مبلغی پول به من بدهی ."
گوینده ی این سخنان نوکر بود و شنونده ، حاکم ِ تازه ی شهر !  
...
        یک تازی پیر که او را در ساحل سرگرم ماهیگیری دیدیم ، احساس ِ همگانی تازیان را خوب بیان کرد :
" حاکم ما کیست ؟ چند روز پیش بازرگان بود  ؛ بعد حاکم شد. دیروز زنجیر بر گردن ، در زندان بود . امروز باز حاکم ما است . ما چگونه می توانیم بر او ارج گزاریم ؟ این که قرار است حاکم ما باشد چند سال پیش یک منشی تهیدست و بیچاره بود ، و از همه بدتراین که ، ایرانی است . آشکار است که اکنون بخت از تازیان برگشته و روزگار به کام ِ پارسیان می گردد ."
...
        چند روز بعد ، " محمد جعفر " در سیمایی به یکبارگی ، عاری از خواری ها که بر او رفته بود نزد ما آمد .  مردمی که از زمان ِ زار شدن با خود کامگی زیسته اند ، با خود کامگی و هرگونه دست اندازی احتمالی که بر آنها یا بر دیگران تحمیل شود چنان آشنایند که ، هر رویدادی را با بی اعتنایی می نگرند ؛ به زندان می روند ، از زندان بیرون می آیند ؛ به چوب فلک بسته می شوند ، جریمه می شوند و با گونه ای خونسردی و بی احساسی ، که تنها زائیده ی باورِ به جبر و قضا و قدر است ، آماج ِ هرگونه رسوایی و زشتکاری می شوند .
...
       به همین بسنده کنید تا با ر دگربا " موریه " همسفرشویم .