۱۳۹۰ مرداد ۱۱, سه‌شنبه

امروز شاه میل کردند " ژغرافی" تالیف فرمایند !









امروز شاه میل کردند " ژغرافی" تالیف فرمایند !
شهر شهر ِ فرنگه و از همه رنگه
شهر ِ فرنگی اومده
        می بینم که درس و مشقی در کار نیست و ول می چرخید ؛ درسته ؛تابستونه و گرما هم بیداد می کنه  برای همینه که من هم چند روزی بود که پیدام نبود . اما این همه ی ماجرا نبود و نیست . بگذریم و بریم سر اصل موضوع . میگن اول روز ِ ماه رمضونه ِ امروز . بهتر نیست تا بریم سر وقت اعتمادالسلطنه و روزنامهء  خاطراتش ؟
        اجازه بدید تا ما هم خودی نشون بدیم و چیز هایی رو که این ور و اون ورمی شنویم  و می خونیم رو در شهر فرنگمون بگیم ، تامردم ما رو بشناسند و بیان پای شهرِ فرنگ مون. بعله، در جایی خوندم که :
" انسان معمولا از زیبایی که او را در برگرفته آگاه نیست و بیشتر از زشتی ها آگاه است ؛ برای اینکه ، ذهنش بدنبال ِ یافتن چیز های منفی است."
آیا من ِ شهر فرنگی هم همینطورم و هی از زشتی ها میگم ؟ اگر اینطوره پس ، وای بحالت  شهر فرنگی ؛ وای بحالت .
...
        پنجشنبه ، اول ِ ماه رمضون ِ سنه ی 1298 قمری رو که با تابستون مصادف است ، مثل امسال ،از روزنامهء خاطرات جناب اعتمادالسلطنه ، براتون می خونم :
_ " دیروز معلوم شد شاه دو شکار زده است . شاه روزه نمی گیرد؛ بعقیده ی من خوب می کند ."
_  امروز شاه میل کردند " ژغرافی " – جغرافی- تالیف فرمایند!! نقشه بزبان ِ انگلیسیه و اعلیحضرت هم به هیچ وجه از درجات ِ عرضی و طولی اطلاع ندارند و تازه ، زبان ِ انگلیسی رو هم نمی دونند تا از روی نقشه ، تالیف " ژغرافیا " بفرمایند . پناه بر خدا از اتلاف وقت ِ گرانبهای پادشاهی ، که بواسطه ی استبداد ، هر دقیقه ی اش مقابل هزار سال ِ دیگران است !!! و سبحان الله که حتا در تالیف ِ " ژغرافیا " هم ، از راه معمول و سهل ورود نمی فرمایند ، و از راه غیر معمول و مشکل حرکت می کنند . خلاصه ، شاه فرمودند و من هم نوشتم " .
راستشو بخواهید عطش مرا دیوانه کرده ، از حکیم" طلوزان" سئوال فرمودند:
" فلانی ، روزه است ؟"
عجب است که بشاه معلوم نشده ؛ اگر هم روزه بخواهم بخورم طوری نخواهم خورد که "طلوزان " بداند و یا اگر بداند، بگوید .
...
        یکشنبه چهارم ماه رمضون ِ سنه 1298 قمری
... امروز از وقایع عمده دنیا و دولت و ملت ، فوت ِ زن " امین السلطان " است . اینکه میگم از وقایع دنیا ، زیرا که دنیای هرکس وطن اوست و از وقایع عمده ی دولت و ملت آن هم در ایران ، بواسطه ی سلطنت مستقله ، اختیار دین و دولت بدست پادشاه است ، و اختیار پادشاه بدست امین السلطان . پس ، فوت ِ زن ِ امین السلطان را در ایران ، از وقایع و حوادث بزرگ باید شمرد . آن مرحومه طرف ِ میل شوهر بود ، بواسطه اینکه هم عفیفه بود و صاحب ده اولاد. تازه ، امین السلطان اعتقاد بقدم او داشت ؛ دیشب چهار ساعت بطلوع آفتاب مانده در سر وضع حمل فوت شده است .
امین السلطان و امین السلطنه اجازه خواستند و شهر رفتند .
...
        دو شنبه پنجم رمضان سنه ی 1298 قمری
... در سر ناهار ، در حالی که من نشسته بودم روزنامه عرض می کردم . ولیعهد هم نشسته بود ؛ تفصیل درس فرانسه از ایشان سئوال کردند . عرض کرد :
" شروع کردم . چون مشکل بود تعاقب نکردم . حالا مشغول درس هندسه هستم ."
شاه از خودشان تعریف کردند که :
" اگر مشاغل سلطنتی نبود هر آنگاه ده زبان و چند علم تحصیل کرده بودم ."
خلاصه بعد از ناهار ، ولیعهد بتوسط من اظهار تشنگی کرد :
" روزه هستم و تشنه . خیلی دشوار است که در رکاب  ِ شکار بیایم ."
مرخص شدند منزل مراجعت کنند . شاه در کمال ِ التفات فرمودند :
" حالا که منزل می رود و چادر گرم است ، بعمارت برود بخوابد ."
...
        سه شنبه ششم رمضان ِ سنه 1298 قمری
... در سر ناهار ، امین السلطنه نفس زنان با چشم گریان وارد شد . شاه فرمودند:
" کجا بودی ؟"
عرض کرد :
 " با امین السلطان بجهت مقدمه ی فوت زنش شهر رفته بودم . "
فرمودند :
"چطور شد آمدی ؟"
امین السلطنه بطوری رساند که مطلب مخفی دارد ؛ اما آشکار ، خیلی از حالت ، از بیچارگی امین السلطان حکایت می کرد . تا موقعی بدست آورد و با شاه خلوت کرد . شاه بعد از خلوت با او چندان خوشحال نبود . گمانم این است ، در فوت این زن بعضی اشیاء نفیسه سرقت رفته است و امین السلطان تظلمی کرده بوده است . تا چه معلوم شود .
...
      باز هم این شهر فرنگی افتاد رو دنده ی زیاده گویی . مگر نه اینکه هوا گرمه و نفس گیر . اگر پاتون از چمباتمه زدن در پای شهر فرنگ خوابیده ، بگذارید بخوابه و بیدارش نکنید . اما نه ، این درست نیست که  یک کمی از امین السلطان نگم ؛ پس بلند بشید و هی این پا و اون پا کنید ، تا پای خواب رفته تون بیداربشه ، و بتونید بنشینید و من از عکس هایی که در شهر فرنگ دارید می بینید بگم :
        نمایی از ویرانه های خونه ی " امین السلطان " رو دارید تماشا می کنید ؛ باهاش خداحافظی کنید که همین روزها می خواهد پاساژ بشه !
در این خونه بسیاری از تصمیمات مهم سیاسی آن زمان گرفته شد . مساحت این " خانه باغ" در زمان قاجار بیشتر از امروز بود . ساختمان های آن بمرور تخریب شد و خراب شد تا شد امروز .
          در سال 1261 خورشیدی ، هنگامی که باغ بزرگ " لاله زار " برای احداث خیابونی به همین نام تقسیم و فروخته شد ، بخشی ازاون به " میرزا ابراهیم خان " ، پدر "علی اصغر خان اتابک " یا همون " امین السلطان " رسید. با مرگ " ابراهیم خان "  ، پسرش بخش های دیگری از زمین های مجاور رو خرید و به اون اضافه کرد .
نوادگان ِ امین السلطان در دوره های بعدی ، زمین  ِ پدری رو تفکیک کردند و فروختند : سینما جهان ، سینما شهرزاد ، یک پارکینک و یک مجتمع تجاری در همین زمین ها ساخته شد .
" رحیم اتحادیه " ، در سال 1295 خورشیدی این زمین رو از وارثان امین السلطان خرید و با تفکیک اون به 30 سهم ، میان فرزندان خود تقسیم کرد .

باز هم بگم ؟ آخه همینطور بر خلاف میلم دارم از زشتی ها میگم . تحمل کنید این شهر فرنگی رو که لازم می بینه از سرنوشت امروزی این ساختمان ِ که یک کمی از هویت تاریخی ما در آن جای داره بگه .  درسته که میگن ما حافظه ی تاریخی نداریم ؟ این رو هم نمی دونم . ای شهر فرنگی ، وای بحالت . تو چی می دونی که اومدی و شهر فرنگی شدی !!!

        این خونه در دهه ی 1350 ، لوکیشن   ِ سریال معروف " دایی جان ناپلئون " ، ساخته ی " ناصر تقوایی " بود و به همین نام نیز معروف شد .
        خانه ی " دایی جان ناپلئون " ، تنها قطعه ی بازمانده از باغ های لاله زاره که در اصل خانه ی " امین السلطان " بود . این خونه در فهرست میراث ملی در سال 1383 ثبت شد ، و سازمان میراث فرهنگی برای خرید این خونه با خانواده ی " اتحادیه " وارد مذاکره شد.و توافق هایی برای واگذاری این باغ به دولت به قیمت 4 میلیارد تومان به میان اومد ، که در نهایت این معامله به سر انجام نرسید ...
        گفته میشه قراره پس از تخریب خونه ی " دایی جان ناپلئون " ، در زمینش یک مجتمع تجاری بسیار بزرگ ساخته بشه .  در این صورت آخرین بقایای بافت تاریخی " لاله زار " نیز از بین خواهد رفت . افسوس .
...
       دلم گرفته ؛ دیگه از گرمی هوا گله ندارم . بلند بشو و پاتو بیدار کن و برو .
بدرود .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر