۱۳۹۳ آبان ۱۲, دوشنبه

" يك آه ِ تاسف انگيز ديگر " .







" يك آه ِ تاسف انگيز ديگر " .
     ميانگين نسل جوان امروز ، نمي بيند . در تلفن هوشمند ش غرق است  و بازي هايش ، ديجيتالي است .
     ميانگين نسل جوا ن امروز ، كتاب نمي خواند و اگر هم بخواند كتاب هايي از اين دست را مي خواند :
    - " هري پاتر و ... "
    - " نامه هاي من به همه پسر هايي كه يكروز عاشق شان شده بودم "
    زباله هاي ناشي از بازي هاي ديجيتا لي ، راه اتصالات ميليون هاي نرون ِ سيستم الكتريكي مغز را  مي بند د .
   اين زباله ها را كمپاني هايي در سلول هاي مغز نسل جوان مي ريزند كه  بايد حداقل دخل شان ،50 در صد بيش از مخارج شان باشد  .
...
   ميانگين نسل جوان امروز در " بازي زندگي "  كه شباهت به بازي شطرنج دارد - 16مهره در دو رديف  ، و هر مهره تنها در يكي دو حركت - ، فقط يكي دو روش را مي آموزد و از بي نهايت بازي ها دور مي ماند .
به اين نمونه توجه كنيد :
    دانشمند جواني وارد فروشگاه حيوانات اهلي شد و گفت :
" من 177سوسك صحرايي ، 55سوسك خانگي ، 21موش خانگي و 7 موش صحرايي لازم دارم ".
صاحب فروشگاه گفت :
" متاسفم آقا ، ما فقط موش خانگي داريم ؛ ولي از روي كنجكاوي مي خواهم بدانم كه بقيه را براي چه لازم داريد؟" دانشمند جوان پاسخ داد :
" خوب ، من امروز صبح از منزلم اخراج شدم و صاحبخانه گفته كه من بايد خانه را دقيقا همان طور كه تحويل گرفتم تحويلش دهم " .
...
       نسل امروزما ، از زخم هاي كهنه ي صدو چند  ساله ي بر  سرزمين مادري اش كه همين كمپاني ها ، - چون كمپاني هند شرقي - ، جنگهاي  ايران وروس  و گلوله باران شهر بوشهر و يا ماده 6 پيمان تركمانچاي كه تاكيد مي كند ايران براي هميشه از " ادعاي حاكميت " بر هرات و به طور كلي سراسر افغانستان صرف نظر كند ودست آخر همدستي لاشخوران  در 1907 ميلادي براي تقسيم سرزمين اجدادي اش...  يا چيزي نشنيده و يا كم مي داند . اين ها را در بازي ها ديجيتالي نمي توان يافت .
آرزو بر پيران عيب است ؟

آموزش واقعي ، بيش تر هوشمند ساختن انسان ها ست ؛ يعني هدايت از تاريكي به نور .

آموزش بايد ما را براي آواز خواندن ، رقصيدن ، موسيقي وشعر و نقاشي و هر آنچه در اين جهان قابل دسترسي است آماده كند . شما بايد با درختان ، پرندگان  وآسمان و خورشيد و ماه هماهنگ و تنظيم شويد . چون اين كودك كه آموزش درست مي بيند .

من بر اين باورم كه : 
آرزو بر پيران هم عيب نيست . 



...
مرحمت عالي زياد .
شهر فرنگي – روز ششم از پائيز 93 خيامي .
  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر