شيخ ما ابوسعيد يك بار به كنار طوس رسيد .مردمان از شيخ استدعاي مجلس كردند . شيخ اجابت كرد .
بامداد در خانقاه استاد تخت بنهادند و مردم مي آمدند و مي نشستند .
چون شيخ بيرون آمد و مقريان – قرائت كنندگان – قرآن بر خواندند و مردم بسيار در آمدند چنان كه هيچ جاي نماند .
معرف بر جاي خاست و گفت :
" خدايش بيامرزد كه هر كسي از آن جا كه هست يك قدم فراتر آيد . "
شيخ ... دست بر روي فرود آورد و گفت :
" هرچه ما بخواستيم گفت و هر چه همه ي پيامبران گفته اند ، او بگفت . خدايش بيا مرزاد كه هر كسي از آنجا كه هست ، يك قدم فراتر آيد . "
و چون اين جمله بگفت ، از تخت فرود آمد و آن روز بيش از اين مجلس نگفت و برين ختم كرد .
...
" اسرار التوحيد " تاريخ گونه يي ست از زندگي " شيخ ابو سعيد ابوالخير" كه يكي از يزرگترين مشايخ تصوف بوده است .
وا فريادا زغشق وافريادا
كارم به يكي طرفه نگار افتادا
گر داد من شكسته دادا ، دادا
ورنه : من وعشق ، هر چه بادا بادا
...
مرحمت عالي زياد .
شهر فرنگي - 10 خرداد ماه 1393 خيامي
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر